حتما برای شما هم پیش آمده است واژه معوق را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( معوق یعنی چه ? ).
معنی معوق
مترادف و معادل واژه معوق:
- بازداشته
- عقب افتاده
- عقب انداخت
- معطل
- معوقه
- به تأخیرافتاده
- بلاتکلیف
- پادرهوا
- معلق
- پس افتاده
- پس انداخته
- درنگیده
- بازایستاده
اشتباه تایپی: | lu,r |
متضاد معوق: | معین |
آوا: | /mo~avvaq/ |
نقش: | صفت |
معوق ماندن: | به تأخیر افتادن عقب افتادن |
معوق به انگلیسی: | delayed postponed delinquent outstanding |
(مُ عَ وَّ ) [ ع ] (اِمف) درنگ شده، به تأخیر افتاده
بازدارنده، عقب اندازنده.
معنی معوق در لغتنامه دهخدا
معوق [ م ُ ع َوْ وَ ] ( ع ص ) بر درنگ داشته شده و بازداشته ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب )، بازداشته شده و دربندداشته شده ( غیاث ) ( آنندراج ) || تعویق شده و درنگ شده ( ناظم الاطباء ) پس افتاده، به دیری کشیده ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
-معوق گذاشتن: به تعویق انداختن، به عقب انداختن.
– معوق ماندن: به تعویق افتادن، به عقب افتادن.
|| مجازاً به معنی مشکل و دشوار ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
[ م ُ ع َوْ وِ ] ( ع ص ) معوق: درنگ کننده ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) درنگ کننده در کارها ( ناظم الاطباء )، بازدارنده، دیرکشاننده، سپوزکار ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
معوق [ م ُع ْ وِ ] ( ع ص ) مرد خوابناک سرجنبان || گرسنه ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معنی معوقه
مترادف و معادل واژه معوقه:
- به تأخیرافتاده
- عقب افتاده
- معوق مانده
/mo~avvaqe/
معنی معوقه در لغتنامه دهخدا:
معوقه [ م ُ ع َوْ وَ ق َ ] ( ع ص ) تأنیث معوق: امور معوقه، کارهایی که انجام یافتن آنها به تأخیر افتاده باشد ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).