حتما برای شما هم پیش آمده است « توزین » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (توزین یعنی چه ?).
معنی توزین
مترادف و معادل واژه توزین:
- سنجیدن
- وزن کردن
- سنجش
- توزین بار = تعیین وزن بار
آوا: | /towzin/ |
اشتباه تایپی: | j,cdk |
نقش: | اسم |
جمع توزین: | توزینات |
(تُ ) [ ع ] (مص م) وزن کردن
۱- وزن کردن، سنجیدن
۲- [قدیمی، مجاز] خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن
معنی توزین در لغتنامه دهخدا
توزین [ ت َ ] ( ع مص ) دل نهادن بر….وزن نفسه علی، کذا توزیناً، وطنها ( از اقرب الموارد ) || سنجیدن و وزن کردن ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) سنجش ج توزینات ( فرهنگ فارسی معین ).
معنی وزن در لغتنامه دهخدا
وزن [ وَ ] ( ع مص ) دل بر چیزی نهادن، نهادن دل خود را به چیزی: وزن نفسه علی کذا، نهاد دل خود بر آن || سنجیدن.
زنة، سختن، اندازه کردن: و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون ( قرآن 3/83 از منتهی الارب و ناظم الاطباء ) || سنگین گردیدن || سنجیدن شعر را، سنجیدن و سرودن شعر مطابق میزان || ( اِ ) مثقال و اندازه سنجیدگی ، اسم است. ج – اوزان، مقدار و اندازه || آنقدر از خرما که یک کس برداشتن نتواند، و آن نیم جله از جله های هجر یا سه یک جله آن باشد ج – وزون || ( اِخ ) ستاره ای که پیش از سهیل برآید و گمان برند که سهیل است || ( ع اِمص ، اِ ) سنجیدگی، تعیین سنگینی و سبکی چیزی، سنگینی و ثقالت و گرانی، سنگینی، گرانی، ثقل: وزن و مقدار این درّ شاهوار ندانند.
– وزن خالص: وزن شی بدون محاسبه وزن ظرف، وزن مظروف.
– وزن مخصوص: سنگینی جرم یک سانتیمتر مکعب از هر جسم.
|| مقابل و ناحیه چیزی. گویند وزن الجبل: ای حذاؤه و ناحیته، زنة الجبل نیز مثل آن است || درهم وزن: به نصب و رفع وزن، درهم باسنگ || برابر چیزی : هو وزنه و زنته، او برابر آن است.
– راحج الوزن: کامل خرد و تمام رأی.
|| تطبیق کلمه ای با کلمه مقیاس یا دو کلمه و بیشتر با هم || عبارت است از تقطیع || مقابله حروف اصلی کلمه ای با فاء و عین و لام است.
چو بوشعیب و خلیل و چو قیس و عمرو و کمیت
به وزن و ذوق عروض و به نظم و نثر و روی (منوچهری)
– وزن هجایی، اندازه شعر طبق شماره هجاها.
|| وزن بدن ورزشکار. توضیح اینکه ورزشکاران را از لحاظ وزن بدن به طبقات مگس وزن ، خروس وزن ، میان وزن ، سنگین وزن تقسیم کنند || توالی ضربات آهنگ که برای موزون کردن نوای موسیقی به کار رود، ریتم || وقار، سنگینی و وقار || اعتبار، حرمت، عزت، عزت و وقار و تمکین و قدر و قیمت، قدرو قیمت: لیس لفلان وزن، او برای پستی و خستی که دارد قدر ندارد.
– وزن بر خویش گذاشتن: خویشتن را بزرگ پنداشتن.