حتما برای شما هم پیش آمده است واژه مطالع را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( مطالع یعنی چه ? ).
جدول محتوا
معنی مطالع
مترادف و معادل واژه مطالع:
- جمع مطلع
- آنکه مطالعه کند
- واقف
- هوشمند
- آگاه
آوا: | /matAle~/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | lxhgu |
(مَ لِ عِ ) [ ع ] (اِ) جِ مطلع
= مطلع
معنی مطالع در لغتنامه دهخدا
مطالع [ م َ ل ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مطلع: و از مشارق ممالک و مطالع مسالک او شموس انصاف و… را طلوع داد.
به مهر خاتم دل در اصابعالرحمن
خاقانی
به مهر خاتم وحی از مطالعالاعراب
مطالع [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) واقف و هوشمند و آگاه || آن که مطالعه کند، مطالعه کننده، خواننده کتاب و جز آن: همانا که مستمعان و مطالعان این تاریخ این معانی را از قبیل احسن الشعر اکذبه دانند.
|| مطالع بلد: مطالعی است که طالع شود با قوسهای فلک البروج از افق آن بلد || مطالع مستقیم فلک: مطالعی است که طالع شود با قوسهای فلک البروج از معدل النهار در خط استواء و آن را به فارسی جوی راست گویند.
مطلع یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه مطلع:
- آگاه
- اهل
- بااطلاع
- باخبر
- بصیر
- خبره
- خبیر
- دانشمند
- مخبر
- مسبوق
- مستحضر
- مشرف
- وارد
- واقف
- خاستنگاه
- برآمدنگاه
- جایگاه
- طلوع
- آغاز کلام
- بیت اول شعر
- غزل
- قصیده
معنای مطلع در لغتنامه دهخدا
مطلع [ م َ ل َ / م َ ل ِ ] ( ع اِ ) جای برآمدن آفتاب و جز آن، محل طلوع و جای برآمدن آفتاب و جز آن، جای برآمدن خورشید و ستارگان، جای برآمدن خورشید، ج مطالع، آنجا که آفتاب یا ستاره دیگر برآید.
مشرق، جای بر آمدن خورشید و یا سایر ستارگان، محل طلوع، دمیدنگاه ج مطالع: حتی اذابلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها ستراً ( قرآن 90/18 ).
|| جای طلوع، جای ظهور: آنچه حطام دنیوی است بر مقتضای شریعت محمد مصطفی ( ص ) به سویت قسمت رود و غزنین که مطلع سعادت و منشاء سیادت و مستقر… دولت است به من بازگذاری. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 189 ).
|| زمان بر آمدن. هنگام سر زدن آفتاب و ماه و فجر و جز آن : سلام هی حتی مطلع الفجر ( قرآن 5/97 ).
|| آغاز، شروع: و مآثر ملکانه که در عنفوان جوانی و مطلع عمر از جهت کسب ممالک بجا می آورده است، ایزد تبارک و تعالی نهایت همت ملوک عالم را مطلع دولت و تشبیب اقبال و سعادت این پادشاه بنده پرور کناد.
|| جای برآمدن، نردبان و پایه ای که از آن بالا روند || ( اصطلاح عرفانی ) عبارت از مقام شهود متکلم است در وقت تلاوت آیات کلام او که متجلی است به صفت که مصور آن آیت است.
|| مجازاً بیت اول از غزل و قصیده که هر دو مصراع قافیه داشته باشند، به اصطلاح شعرا بیت اول از غزل و قصیده را مطلع و بیت دوم را حسن مطلع و بیت آخر را مقطع خوانند و با لفظ گفتن و کردن و جستن [ ج َ ] مستعمل است، بیت اول قصیده و یا غزل که هر دو مصراع آن دارای قافیه باشد و «از مطلع تا مقطع» یعنی از آغاز تا انجام.
واژه مطلع در اشعار فارسی
به مطلع خرد ومقطع نفس که در او
خلاص جان خواص است از این خراس خراب خاقانی
ای تماشاگاه جانها، طرف لاله ستان تو
مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو خاقانی
مطلع برج سعادت فلک اختر سعد
بحر دردانه شاهی صدف گوهرزای سعدی
چون برآمد ماه نو از مطلع پیراهنش
چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش سعدی
قدیمی کاولش مطلع ندارد
حکیمی کاخرش مقطع ندارد نظامی
صبح چون از کون مشرق جست گوز آفتاب
مطلعی جست از خیالم همچو در شاهوار ملافوقی یزدی
معنای مطلع در لغتنامه معین
(مَ لَ ) [ ع ] (اِ) =
- جای برآمدن آفتاب ج مطالع
- نخستین بیت غزل یا قصیده
(مُ طَّ لِ ) [ ع ] (اِفا) آگاه، باخبر
معنای مطلع در فرهنگ عمید:
- جای برآمدن
- جا یا جهت طلوع ستارگان
- آغاز کلام
- (ادبی ) نخستین بیت غزل یا قصیده
- دانا و آگاه به کاری یا امری، بااطلاع
مطالب پیشنهادی
مطالع یعنی چه ?