حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « یوغ » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( یوغ یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی یوغ
مترادف و معادل واژه یوغ:
- چوبی که برگردن گاو شخم زن نهند
- جوغ
- جغ
اشتباه تایپی: | d,y |
نقش: | اسم |
آوا: | /yuq/ |
یوغ به انگلیسی: | yoke |
یوغ به عربی: | لباد |
(اِ. ) چوبی که هنگام شخم زدن زمین بر گردن گاو می گذارند.
چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند: همی گفت با او گزاف و دروغ / مگر کاندر آرد سرش را به یوغ (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۳ ).
معنی یوغ در لغتنامه دهخدا
یوغ ( اِ ) یغ، آن چوبی بود که بر گردن گاو نهند یعنی بندوق ( لغت فرس اسدی ) چوبی که بر گردن گاو زراعت و گاو گردون گذارند ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از انجمن آرا ) چوبی که بر گردن گاو قلبه نهند. به هندی جو نامند ( از آنندراج )، چوبی است که برزیگران بر گاو بندند به وقت زمین شکافتن ( فرهنگ اوبهی ). سَمیق، اُرْعُوّة، ربقه، جُغْ در تداول جنوب خراسان :
صبح: یوغ آماج. سَمیق: چوب یوغ که بر گردن گاو نشیند ( منتهی الارب ).
– یوغ بندگی: کنایه است از قبول اطاعت و عبودیت ( یادداشت مؤلف ).
یوغ ( اِخ ) ( اصطلاح نجوم ) نام سعد بلع یکی از منازل قمر به لغت سغد و خوارزم ( از آثارالباقیه ص 240 ).
واژه یوغ در اشعار فارسی
همی گفت با او گزاف و دروغ
مگر کاندر آرد سرش را به یوغ (ابوشکور بلخی)
ور ایدون که پیش تو گویم دروغ
دروغ اندرآرد سرم را به یوغ (ابوشکور بلخی)
چنانکه بینی تاول نکرده کار هگرز
به چوب رام شودیوغ را نهد گردن (اورمزدی)
تو را گردن دربسته به یوغ
وگرنه نروی راست با سپار (لبیبی)
آفتاب و مه چو دو گاو سیاه
یوغ بر گردن ببیندشان الاه (مولوی)
ای آدمی به صورت جسم و به دل ستور
بر گردن تو یوغ من است و سپار هم (ناصرخسرو)
ای همه قول تو نفاق و دروغ
پیش دنیا تو گردن اندر یوغ (سنایی)
چو یکی گاو سروزن شده ای
جسته از یوغ و ز آماج و سپنج (سوزنی)
به پیش کوهه زین برنهاده ایر چو یوغ
سوار گشته بدان مرکبان رهوارم (سوزنی)
گاو گر یوغی نگیرد می زنند
هیچ گاوی کو نپرد شد نژند؟ (مولوی)
معنی یوغیدن در لغتنامه دهخدا
یوغیدن [ دَ ] ( مص جعلی ) یوغ نهادن بر گردن گاو و جفت کردن گاو ( ناظم الاطباء ) چوب یوغ بر گردن گاو قلبه نهادن ( آنندراج ) و رجوع به یوغ شود.
جوغ در لغتنامه دهخدا
جوغ ( اِ ) بروزن دوغ، چوبی را گویند که در وقت زراعت کردن بر گردن گاو نهند ( برهان ) رجوع به جغ و یوغ و جه شود.
جوغ در لغتنامه معین
(اِ) ۱ – چوبی که روی گردن جفت گاو می گذاشتند و گاوآهن را بدان می بستند تا زمین را شیار زده و شخم کنند. ۲ – جوی آب .
فرهنگ عمید:
چوبی که روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند و زمین را شخم می زنند، یوغ.
مطالب پیشنهادی
- گزاف یعنی چه ?
- شعر قاصدک از اخوان ثالث
- اتخاذ یعنی چه ?
- کلمات پانتومیم خنده دار
- لوند یعنی چه ?
- هم خانواده فریب چیست ?
یوغ یعنی چه ?