حتما برای شما هم پیش آمده است « مکین» را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (مکین یعنی چه ?).
معنی مکین
مترادف و معادل واژه مکین:
- جا گرفته
- جای گیر
- صاحب پایگاه و منزلت
- آنچه در مکانی جای گیرد
- جای گزین
اشتباه تایپی: | l;dk |
مکین به انگلیسی: | fixed established dwelling in a place dweller occupier of a place [adj] fixed or dwelling in a place [n] dweller occupler ofa place |
(مَ ) [ ع] (ص) جای گزین، جای گیر.
۱- جا گرفته، جای گیر
۲- صاحب پایگاه و منزلت
مکین در لغتنامه دهخدا
مکین [ م َ ] ( ع ص ) جای گیر و استوار ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن )، جای گیر ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) مکان دارنده و صاحب مکان ( غیاث ) ( آنندراج ): ثم جعلناه نطفةً فی قرار مکین ( قرآن 13/23 ) فجعلناه فی قرار مکین ( قرآن 21/77 ).
شرف المکان بالمکین ( امثال و حکم ج 2 ص 1022 ): قدر و برتری جای بدان است که چه کسی بدانجا نشیند چه در صدر باشد چه در ذیل و این مثل را در موردی گویند که بزرگی در مکانی بر صدر ننشیند.
|| ذی عزت نزد پادشاه، ج – مُکَناء ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) دارای منزلت و رفعت و بزرگی در نزد پادشاه ( از اقرب الموارد )، باجاه، باقدر، بامنزلت، بامکانت ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): وقال الملک ائتونی به استخلصه لنفسی فلما کلمه قال انک الیوم لدینا مکین امین ( قرآن 54/12 ) ذی قوة عند ذی العرش مکین ( قرآن 20/81 ).
– مکین گشتن ( گردیدن ): جای گرفتن. جای گیرشدن.
واژه مکین در اشعار فارسی
نه هرکس کو به ملک اندر مکین باشد ملک باشد
نه نیلوفر بود هر گل که اندر آبدان باشد (فرخی)
چونانکه آرزوی دل بندگان اوست
سالی هزار باشد در مملکت مکین (فرخی)
سخاوت بر تو مکین است شاها
ازیرا که تو مر سخا را مکانی (فرخی)
جای خور و خواب تو این است و بس
وآن نه چنین است مکان و مکین (ناصرخسرو)
مکین است دین و قران در دل ما
همین بود نقش نگین محمد (ناصرخسرو)
ایشان زمین تو آسمان
ایشان مکین و تو مکان (ناصرخسرو)
ترتیب عناصر را بشناس که دانی
اندازه هر چیز مکین را و مکان را (ناصرخسرو)
قاف تاقاف چتر حشمت تو
سایه افکنده بر مکین و مکان (ابوالفرج رونی)
هوای او چو شهادت پس از خلاف عدو
به هر دل اندر مأوی گرفت و گشت مکین (فرخی)
تا همی اندر فلک بروج و نجوم است
تا همی اندر زمین مکین و مکان است… (مسعودسعد)
تا بود بر فلک طلوع و غروب
تا بود در زمان مکان و مکین… (مسعودسعد)
تا در جهان مکین و مکان باشد
بهرامشاه شاه جهان باشد (مسعودسعد)
جان را کفت ضمان و خرد را دلت ضمین
دین را دلت مکین و سخا را کفت مکان (عثمان مختاری)
تا نام مکان است و مکین است در آفاق
عدل تو سبب باد مکان را و مکین را (امیرمعزی)
تا مکان است و مکین و تا زمان است و زمین
تا شهور است و سنین و تا خزان است و بهار… (امیرمعزی)
مکین دولت و در مرتبت گرفته مکان
ملک نژاده و اندر مکان ملک مکین (فرخی)
این کوه ندیده چو وقار تو مکینی
و این چرخ نزاده چو معالیت مکانی (سنائی)
عزم کی دارد که غزنین را بیاراید به روی
رای کی دارد که بر صدر پدر گردد مکین (فرخی)
لاجرم بود و کنون هست و همی خواهد بود
در دل شاه مکین و به دل خلق مکین (فرخی)
ایا به نزد خداوند تخت و خاتم و تاج
همیشه بوده ز شایستگی عزیز و مکین (سوزنی)
مطالب پیشنهادی
- حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
- حتی الامکان
- ارتحال یعنی چه ?
- زنهار یعنی چه ?
- حضور و غیاب به انگلیسی
مکین یعنی چه ?