حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « وجاورت » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( مجاورت یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی مجاورت
مترادف و معادل واژه مجاورت:
- حوالی
- نزدیکی
- همسایگی
- هم جواری
- در جوار کسی یا جایی به سر بردن
آوا: | /mojAverat/ |
اشتباه تایپی: | l[h,vj |
نقش: | اسم |
مجاورت به انگلیسی: | vicinity neighbourhood nearness proximity apposition approximation nelghbourhood |
مجاورت به عربی: | تراصف جوار دعامة هی |
(مُ وَ رَ ) [ ع مجاورة ] (مص ل) همسایگی، نزدیکی
۱- همسایگی کردن با کسی، در جوار کسی یا جایی به سر بردن
۲- همسایگی
معنی مجاورت در لغتنامه دهخدا
مجاورت [ م ُ وَ / وِ رَ ] ( ع مص ) مجاورت، رجوع به مجاورة شود || ( اِمص ) همسایگی و درنزدیکی، قرب و همسایگی، نزدیکی، جوار: و نخواهم که بیش خونی ریخته شود، حق مسلمانی و حق مجاورت ولایت از گردن خویش بیرون کردم. آتش اندر نیستانی افتد، هرچه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک، بسیارتر نیز بسوزد.
من کاره شده ام مجاورت شتربه را، به مجاورت شیر آن همه نعمت و آسایش منغص بود، در آبگیری دوبط و سنگ پشتی… بحکم مجاورت دوستی و مصادقت داشتند.
مگر موشی در مجاورت ایشان خانه داشت حاضر بود مفاوضات هردو بشنید، اجناس وحوش و طیور… از مجاورت نیاز و ناکامی رخت اقامت به ساحت آن منشاء خصب و راحت آورده.
غراب هم از مجاورت طوطی به جان آمده بود، پسر گفت ای پدر فواید سفر بسیار است از نزهت خاطر… و تفرج بلدان و مجاورت خلان ( گلستان ).
آرام نیست در همه عالم به اتفاق
ور هست در مجاورت یار محرم است (سعدی)
|| مقیم شدن در مکانی مقدس: و به ترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود ( مجمل التواریخ گلستانه ).
مجاورت [ م ُ وَ رَ ] ( ع مص ) با کسی همسایگی کردن، همسایگی کردن، جِوار، جُوار || اعتکاف کردن در مسجد، به اعتکاف نشستن در مسجد، به اعتکاف نشستن در مزگت، و رجوع به مجاورت شود.
|| در زنهار کسی شدن.
مجاورت [ م ُوِ رَ ] ( ع ص ) مؤنث مُجاوِر، رجوع به مجاور شود.
– زاویتین مجاورتین: دو زاویه مجاور، دو زاویه هنگامی مجاورند که یک ضلع مشترک داشته باشند، و رجوع به زاویه در همین لغت نامه شود.
مجاور در لغتنامه دهخدا
مجاور [ م ُ وِ ] ( ع ص ) همسایه ( دهار ) همسایگی کننده، همجوار و همسایه و در پهلو و در کنار و هم پهلو ( ناظم الاطباء ) :
ترا تا کعبه احسان شناسند
منم باکعبه احسان مجاور (امیرمعزی)
امیرمعزی
معنی مجاور در لغتنامه معین
(مُ وِ ) [ ع ] (اِفا) همسایه، همجوار، در کنار دیگری، کسی که به قصد ثواب در کنار یک بنای مقدس اقامت می کند.
فرهنگ عمید:
۱- همسایه، کسی که در محلی نزدیک مسکن کس دیگر اقامت اختیار کند و در آنجا به سر ببرد
۲- آن که یا آنچه در کنار چیز دیگر قرار دارد
۳- کسی که برای به دست آوردن ثواب در یک مکان مقدس اقامت دارد