حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « مرصع » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( مرصع یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی مرصع
مترادف و معادل واژه مرصع:
- آراسته
- جواهرنشان
- زرنشان
- گوهرنشان
- شعری که صنعت ترصیع در آن باشد
آوا: | /morassa~/ morassae |
اشتباه تایپی: | lvwu |
نقش: | صفت |
جمع مرصع: | مرصعات |
مرصع به انگلیسی: | studded with jewels damascene inlaid studded (or inlaid) with jewels |
(مُ رَ صَّ ) [ ع ] (اِمف) جواهرنشان، به جواهر آراسته
۱- چیزی که در آن جواهر نشانده باشند، جواهر نشان، گوهرنشان
۲- (ادبی ) ویژگی شعری که دارای آرایۀ ترصیع باشد
معنی مرصع در لغتنامه دهخدا
مرصع [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارصاع، رجوع به ارصاع شود || خرمابن بچه دار، ج مراصع. ( منتهی الارب ) نخل که آن را «رصع» باشد. ج مراصیع ( از اقرب الموارد ) و رجوع به رصع شود.
مرصع [ م ُ رَص ْ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ترصیع، منظم کننده و ترتیب دهنده ( ناظم الاطباء ) ترصیع کننده، جواهر درنشاننده، آن که در تاج و جز آن دُرّ و جواهرات و سنگهای قیمتی نصب می کند، گوهرآما، رجوع به ترصیع شود.
مرصع [ م ُ رَص ْ ص َ ] ( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از ترصیع، درنشانده، دانه نشان، رجوع به ترصیع شود: و منبرهای بدیعالعمل مرصع بالعاج والابنوس.
|| مرصع به جواهر. آنچه که در آن جواهرات به زر نشانده باشد، درنشانده به جواهر، جواهرنشان، گوهرنشان، گوهرنگار، به گوهر آژده، گوهرها نشانده، دانه نشان، محلی به جواهر، گوهرآمود، گوهر درنشانده: کلاه چهارپرزر بر سرش نهاده مرصع به جواهر ( تاریخ بیهقی ص 535 ) و خلعت بپوشانید از زر و طوق زرین مرصع به جواهر به گردن وی افکند ( تاریخ بیهقی ص 414 ).
|| نظم و نثری که الفاظش با مقابل خود هم وزن و هم سجع باشند، کلام بخش بخش شده که هر کلمه با مقابل خود دروزن و روی یکسان بود.
فرعون و عذاب ابد و ریش مرصع
موسی و کلیم اﷲ و چوبی و شبانی (انوری)
گلشن ترا نشیمن سلطان نوبهار
چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود (خاقانی)
از این زبان در افشان چو دفتر اعشی
مرصع است به گوهر هزار طومارم (خاقانی)
هزار اسب مرصع گوش تا دم
همه زرین ستام و آهنین سم (نظامی)
مرصع پیکری در نیمه دوش
کلاه خسروی بر گوشه گوش (نظامی)
که برقعیست مرصع به لعل و مروارید
فروگذاشته بر روی شاهد جماش (سعدی)
بتی دیدم از عاج در سومنات
مرصع چو در جاهلیت منات (سعدی)
این دلق موسی است مرقع وآن ریش فرعون مرصع.
– تاج مرصع: تاج درنشانده به جواهر:
داد از کسی مخواه که تاج مرصعش
یاقوت پاره از جگر دادخواه یافت (از صحاح الفرس)
- سیف مرصع ؛ شمشیر مرصع، شمشیر درنشانده به جواهر. شمشیری که دسته و نیام آن جواهرنشان باشد: امیر [ مسعود ] فرمود تا دو قبای خاص آوردند هر دو بزر و دو شمشیر حمایل مرصع به جواهر.
- فرس مرصعالثنن ؛ اسبی که «ثنن » و مویهای تند پاشنه وی در هم باشد.
- قلم مرصع: یا خط مرصع، قسمی از خط عربی، نوعی از خطوط قدیم که به عهد مأمون می نوشتند.
- مرصع به الماس: الماس نشان، الماس نشانده.
- مرصع فسار: بادهانه و سر افسار جواهرنشان.
مرصعکاری در لغتنامه دهخدا
مرصعکاری [ م ُ رَص ْ ص َ ] ( حامص مرکب ) شغل مرصعکار و جواهرنشانی ( ناظم الاطباء ) و رجوع به مرصعکار شود.
ترصیع در لغتنامه دهخدا
ترصیع [ ت َ ] ( ع مص ) جواهر درنشاندن، درنشاندن جواهر در چیزی، جواهر نشاندن در چیزی، جواهردر زر نشاندن || برشته درآوردن گوهر در گردن بند، گوهر به رشته کردن || به ترتیب نیک درست درنشاندن چیزی، بهم بافتن چیزی: رصع الطائر عشّه بالقضبان ؛ نزدیک هم قرار داد و بهم بافت شاخه های لانه را || اندازه کردن و یافتن، اندازه کردن چیزی.
|| شادمانی و خوشدلی کردن || سخن را بخش بخش کردن هر کلمه ای بمقابل خود و وزن و رَوی یکسان، در سخن مقابله هر لفظ، لفظی دیگر آوردن که قافیه به آن تواند شد. و بعضی محققان چنین نوشته اند… و به اصطلاح، شاعر یا منشی در برابر هر کلمه، کلمه ای دیگر بیارد که متفق الوزن و موافق القوافی باشد…، مثال از نظم، شاعر گوید.
مرصع پلو
مرصع پلو یا پلو نگین کار یک ویزه پلوی مخلوطی هست که بخاطر مخلفات درخشانی که در آن مخلوط میشود، این نام را گرفته است. این پلو از چلو سفید و در حدود ۱/۳ چلو زعفران داده با مخلوط کردن چندین جور میوه تازه یا خشک کوچک چون آلبالو و کشمشهای سبز و قرمز و تکه های زردآلو خشک و خلال های خشک شده پسته سبز و بادام و خلال پوست مرکبات که همه آنها در روغن کره کمی تفت داده شده اند آماده می شود.
مطالب پیشنهادی
مرصع یعنی چه ?