حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « محفظه » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( محفظه یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی محفظه
مترادف و معادل واژه محفظه:
- جلد
- آنچه در آن چیزی را حفظ کنند
- صندوقچه
- صندوق
- قاب
- لفافه
- اشکاف
- دولاب
- گنجه
اشتباه تایپی: | lptzi |
نقش: | اسم |
آوا: | /mahfaze/ |
محفظه به انگلیسی: | housing cabinet cage case compartment container chamber chest |
معنی محفظه در لغتنامه دهخدا
محفظه [ م َ ف َ ظَ] ( ع اِ ) جای حفظ کردن و نگاه داشتن، آنچه اشیاء را در آن نگاهدارند. جائی که چیزی در آن حفظ کنند، جای نگاهداری.
– محفظه ادراک: جائی که در آن چیزی دریافت می گردد و در خاطرمی ماند.
– محفظه ریشه: در اصطلاح گیاه شناسی نسج انتهایی ریشه را گویند که معمولاً رنگش با قسمتهای دیگر اختلاف دارد و از سلولهایی تشکیل یافته که در برخورد با مواد سخت در مجاورت رطوبت حالت محلول کلوئیدی به خود میگیرد و لغزنده و لیز میشود تا بتواند در خاک نفوذ کند و برخلاف آنچه تصور میکنند سختی آن چندان نیست و سلولهای آن به آسانی از قسمت اصلی جدا میشود، کلاهک.
|| دولاب، اشکاف، گنجه، مخزن، انبار، گنجینه.
(مَ فَ ظِ ) [ ع محفظة ] (اِ) =
۱ – آنچه که در آن چیزی را نگهداری کنند
۲ – کیف دستی
آنچه در آن چیزی را حفظ کنند، وسیله ای که برای نگه داری اشیا از همه طرف محدود شده.
معنای محفظ در لغتنامه دهخدا
محفظ [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) به خشم آورنده، کسی که به خشم می آورد.
واژه محفظ [ م ُ ح َف ْ ف ِ ] ( ع ص ) یاد دهنده ٔکتاب و جز آن، کسی و یا چیزی که سبب می شود سپردن به ذهن و یادآوردن را.
محافظ در لغت نامه دهخدا
محافظ [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) نگهبانی کننده، نگهبان، حافظ، حفیظ، پاسبان و حارس || دستگیر و حامی || فرمان گزار || حاکم || ناظر.
معنی حفظ در لغتنامه دهخدا
حفظ [ ح ِ ] ( ع مص ) نگاه داشتن، نگه داشتن، نگاهداشت، نگهداری، نگهداشت، گوش داشتن، حیاطة، وقایة، حراست، صیانت، محافظت، حرس، بقو، بقاوت، نگاهداری کردن، نگهداری کردن، بازداشتن شیئی از زیان و هلاک: احسن اﷲ حفظک و حیاطک ( تاریخ بیهقی ص 298 ).
حفظ و عون خدای عزّوجل
بر سر و تنش خود و خفتان باد (مسعودسعد)
از حفظ و عون یزدان در گرم و سرد دهر
بر شخص عالی تو شعار و دثار باد (مسعودسعد)
و ضبط مسالک و حفظ ممالک… بسیاست منوط، بذات خویش بحفظ خزانه جواهرقیام کرد.
– حفظ آبرو کردن: محافظت حسن شهرت خود کردن و آن را نگاه داشتن.
– فی حفظاﷲ، او فی کنف اﷲ و فی حرزاﷲو فی ستراﷲ ؛ خدانگاهدار. خدانگهدار.
|| نگاهبانی، نگهبانی.
– حفظ سر: کتمان سر، رازپوشی، پوشیدن راز.
|| از بر بکردن، از برکردن، فراگرفتن، برکردن، یاد گرفتن، بیاد گرفتن، نگاه داشتن و در فارسی آنرا با شدن و کردن صرف کنند.
بیاد سپردن، بخاطر سپردن، الحفظُ ضبطُالصوَر المدرکة:
زمانه گفته من حفظ کرد و نزدیک است
که اخترانش بر آفتاب و مه خوانند (مسعودسعد)
و بحقیقت بباید دانست که فائده درفهم است نه در حفظ || هوشیاری.
– حفظ مال: چرانیدن شتران و گوسفندان را.
|| ( اِ ) یاد، مقابل نسیان || حافظه، قوه حافظه: مفاصل را تیز گرداند و حفظ را تیز کند و دل را قوت دهد ( نوروزنامه ).
مطالب پیشنهادی
محفظه یعنی چه ?