حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « بکر » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( بکر یعنی چه ?).
معنی بکر
مترادف و معادل واژه بکر:
- باکره
- بتول
- دختر
- دوشیزه
- عذرا
- دست نخورده
- بدیع
- تازه
- طرفه
- نو
آوا: | /bekr/ |
اشتباه تایپی: | f;v |
متضاد بکر: | بیوه |
جمع بکر: | ابکار |
نقش: | صفت |
بکر به انگلیسی: | virgin intact ingenious maiden untamed untapped originat [adv sl ] completely categorically |
(بِ ) [ ع ] (ص) =
۱ – دختر دوشیزه
۲ – تازه ، دست نخورده
۳ – اندیشه نو
۱- تازه، جدید، بدیع
۲- باکره، دوشیزه
۳- (قید ) [قدیمی] در حال دوشیزگی
معنی بکر در لغتنامه دهخدا
بکر [ ب َ / ب ُ ] ( ع اِ )شتر بچه یا شتر جوانه یا شتر پنجساله تا شش ساله، یا شتر بچه ای بسال دوم درآمده تا اینکه دندان نیش افکند یا شتر بچه دوساله ای بسوم درآمده یا شتر بچه ای که دندان نیش نه برآورده باشد.
واژه بکر [ ب َ ] ( ع ضمیرمبهم ) مأخوذ از تازی، کلمه مبهم است: عمر وزید و بکر مانند فلان و فلان، فلان و بهمان.
بکر [ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) دوشیزه، یقع علی الرجل و المراءة، ج ابکار، دوشیزه، در مرد و زن هر دو گویند.
ج – ابکار، دوشیزه، عذراء، مرد و زنی که هنوز همخوابگی نکرده باشند || زن و ناقه که یک شکم بیش نزاده باشد || اول هر چیز || کودک جوان، و منه الحدیث : لاتعلموا ابکار اولادکم کتب النصاری. || هر کار نوپیدا که مانند آن پیشتر نشده باشد، هر کاری که مانند آن پیشترنشده باشد || گاو ماده که هنوز باردار نشده باشد. گاو ماده جوان، جوان گاو، گاو جوانه || بچه ناقه، اشتر جوان.
|| ابر بسیارباران || فرزند نخستین مادر و پدر که پس از وی هنوز دیگر نزاده باشد، یستوی فیه المذکر و المؤنث || درخت انگور که پیش از این بار نیاورده باشد.
– ضربة بکر: آنکه در یک بار صاف ببرد.
بکر. [ ب ِ ] ( اِ ) مأخوذ از تازی، دوشیزه خواه بزرگ و یا کوچک باشد || دختر و زنی که در آن دخول نکرده باشند.
– بکرتراشی: کنایه از ایجاد کردن امری غریب و عجیب.
– عروس بکر: عروس تصرف نشده، گنج بکر: گنج دست نخورده.
– لؤلؤ بکر: مروارید ناسفته.
|| اول هر چیز، وبه مجاز هر چیز نو و بدیع و دست نخورده و تازه.
– باده بکر: باده ای که هنوز از آن نخورده باشند.
– بکرطبع: طبع آماده، طبعی که مضمون بکر آرد.
– بکر روز بیرون آمدن: کنایه از پگاه آفتاب برآمدن.
– بکرمعانی و معانی بکر: معانی تازه و نو و بی نظیر و مانند.
– بکرنگاه: معشوقی که هنوز دلربایی نیاموخته باشد.
– خاطر بکر: خاطر شکوفا. خاطری که معانی نو و دست نخورده پدید آرد.
– زمین بکر: زمین که از این پیش کشت نشده باشد.
– سخن بکر: سخن نو و تازه.
– فکر بکر: تصوری که پیش از آن در مخیله کسی نگذشته باشد، اندیشه نو، فکر تازه.
– کار بکر: کار نوکه کسی اقدام در آن نکرده باشد.
– مدیح بکر: مدیح تازه که دیگران مانند آن نگفته باشند.
– مضمون بکر: مضمونی که پیش از این کسی نگفته باشد.
– شعر بکر: شعری که دیگری چون آن نسروده باشد.
|| شرابی را نیز گویند که هنوز از آن نخورده باشند.
– بکر پوشیده روی: کنایه از شرابی است که آنرا هنوز از خم برنیاوره باشند.
– بکر مشاطه خزان: کنایه از شراب انگوری باشد.
|| نازک و لطیف، بکر فلک: زهره، حامل بکر: کنایه از حضرت مریم ( ع ).
واژه بکر در اشعار فارسی
یکی بکر چون دختر نعش بودم
بروشندلی چون سماکش سپردم (خاقانی)
بخت را کوست بکر دولت زای
عقد بر شاه کامران بستند (خاقانی)
گفت آری گر وفا بینم نه مکر
مکرها بس دیده ام از زید و بکر (مولوی)
تا زاهد عمر و بکر و زیدی
اخلاص طلب مکن که شیدی (گلستان)
جهان پیر به ناکام و کام بنده اوست
که بکر بخت جوان جفت کام او زیبد (خاقانی)
گفتم چادر ز روی بازمگیری
بکر نه ای شرم داشتن چه مجال است (خاقانی)
معنی بکرتراشی چه بود کوه کنی
خانه فکر کم از تیشه فرهاد نشد (طالب کلیم)
به مهد راستین و حامل بکر
به دست و آستین بادمجرا (خاقانی)
یاسمن لطیف را همچو عروس بکر بین
باد مشاطه فعل را جلوه گر سمن نگر (عطار)
گنجهای بکر سرپوشیده را
عقد بر صدر جهان بست آسمان (خاقانی)
روز را بکر چون برون آید
عقد بر شهریار بندد صبح (خاقانی)
سخن بر بکرطبع من گواهست
چو بر اعجاز مریم نخل خرما (خاقانی)
بکارت در لغتنامه دهخدا
بکارت [ ب َ رَ] ( ع اِمص ) دوشیزگی.
– ازاله بکارت کردن: دوشیزگی دختر را ربودن و دخول کردن در وی.
بحجله خانه ٔغم بکر بود دختر رز
نگاه پرده شکاف منش بکارت برد (طالب آملی)
– بکارت گرفتن: دوشیزگی دختر را ربودن و دخول کردن در وی، بکارت دختر بردن، افتراع، اعتذار، افتضاض.
بکارت [ ب َ رَ ] ( ع اِمص ) دوشیزگی، عُذْرَت، || دوشیزه بودن، دختر بودن.
بکارت [ ب ِ / ب َ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ بَکر || اشتر جوان.
مطالب پیشنهادی
بکر یعنی چه ?