حتما برای شما هم پیش آمده است واژه جرگه را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (جرگه یعنی چه ? ).
معنی جرگه
مترادف و معادل واژه جرگه:
- جمعیت
- عده ای ازمردم که دورهم جمع شوند
- حلقه
- زمره
- گروه
- مجلس
- مجمع
- محفل
تلفظ: | /jarge/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | [v’i |
جرگه به عربی: | مستعمرة |
جرگه به انگلیسی: | circle ring brotherhood caucus club coterie group inner circle pack panel parliament session set sphere |
(جَ گِ ) (اِ) =
۱ – گروه، دسته ، عده ای از مردم
۲ – نوعی شکار که در آن صید را سواره و پیاده در میان گرفته، صید کنند.
۱. تعدادی از افراد یا اشیا، حلقه، دسته، گروه، جرگ.
۲. [قدیمی] عده ای سپاهی یا شکارچی که در صحرا شکار را محاصره کنند: چشم او در جرگه دارد آهوی عقل مرا / حد مجنون کی بُوَد داخل شدن در جرگ من (مسیح کاشی: لغت نامه: جرگه ).
معنی جرگه در لغتنامه دهخدا
[ ج َ گ َ / گ ِ ] ( اِ ) حلقه زدن و صف کشیدن مردم و حیوانات دیگر، صف کشیدن انبوه مردم، مطلق صف و حلقه است خواه مردمان باشد،خواه سایر حیوان از چرنده و پرنده، حلقه. حوزه، جرغه، پره، مجمع، جماعت، محفل، رج، سپاه، صف، قطار: و فرمان شد که لشکرهایی که بر مدار استاده اند بجرگه روان شدند، و لشکر در قفای آن دیوار به جرگه فرود آمدند.|| نوعی از شکار و آن چنان است که لشکریان گرد صحرا حلقه زده تا صید بدر نرود.
– شکارجرگه: شکاری که سلاطین با راندن شکاریان به محلی بعمل آورند. شکاری که حیوانات شکاری را از هر سوی بمرکزرانند تا بدانجا گرد شوند و شکار شاه یا امیر و ملتزمان رکاب وی آسان گردد.
– جرگه بستن، حلقه زدن، صف کشیدن.
|| جرگه پهلوانان، بعضی گویند جایی که پهلوانان باهم کشتی گیرند و این دلالت دارد بر آنکه جرگه و جرگ و نرگ هرسه مترادف باشند.
|| نامی است که در جهرم به درخت بادامک دهند.
جرگه [ ج َ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زاوه از بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. این ده در بیست و چهار هزار گزی شمال خاوری تربت حیدریه و سر راه مالرو عمومی زاوه واقع شده است.
محلی دامنه و معتدل است. و 123 تن سکنه شیعی مذهب فارسی زبان دارد. محصول آن غلات و ابریشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. و راه مالرو دارد. و طایفه سلطان میرزایی در این ده سکونت دارند.
جرگه [ ج َ گ َ ] ( اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو.
واژه جرگه در اشعار فارسی
چشم او در جرگه دارد آهوی عقل مرا
حد مجنون کی بود داخل شدن در جرگ من مسیح کاشی
عقل از زمره انیس و جلیس
بخت در جرگه عبید و خدم نورالدین ظهوری
چو تیغت کند کار بر جرگه تنگ
درآید بدم لابه غران پلنگ نورالدین ظهوری
گر آهوی چین در غزال خطاست
که در جرگه چشم جادوی اوست محسن تأثیر
سرور جرگه شاهان جهان شاه نجف
صفدر معرکه شیردلان شیر خدا سعید اشرف
اگر زاغ و گر صعوه ناتوانم
همین بس که در جرگه بلبلانم طالب آملی
سراغ چشم تو دارد ز خویش رفتن ما
ز جرگه رم آهوست درطپیدن ما فطرت
اشارت کرد خاصان را نشستند
پرستاران بخدمت جرگه بستند ناظم هروی
اگر به این صف مژگان شکار جرگه کند
سزد که تیر کشد موی بر تن نخجیر اسیر
بر چرخ به صیدگاه بختش
یک دوره جرگه شکار است طالب کلیم
لویی جرگه چیست ?
لویَه جَرگه نوعی گردهمایی بزرگان قبایل کشور افغانستان است که در زمان های بحرانی برای تصمیم گیری در مورد موضوعات سیاسی تشکیل میشود. لویه جرگه به دلیل ساختار غیر شفاف و مبهم، سهم قوم پشتون را بیش از سایر اقوام در نظر گرفته است به همین جهت مورد اعتراض سایرین قرار دارد.