حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « قحط الرجال » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( قحط الرجال یعنی چه ?).

معنی قحط الرجال
معنی قحط الرجال

معنی قحط الرجال

مترادف و معادل «قحط الرجال»:

  • ( مصدر ) کمیابی مردان کار و علم و ادب قحط رجال
  • کمبود مردان کاری و موثر

فرهنگ معین:

( ~ُ رُِ ) [ ع ] (اِمر) نایاب بودن مردان کارآمد.

آوا: /qahtorrejAl/
نقش: اسم
اشتباه تایپی: rpx hgv[hg
قطع الرجال یا قحط الرجال:قحط الرجال
معنی قحط الرجال

معنی قحط در لغتنامه دهخدا

قحط [ ق َ ] ( ع اِ ) ضربت سخت || خشک سال || ( اِمص ) نایابی و کم یابی چیزی را مجازاً گویند، تنگی و کم یابی || بی حاصلی || بی ثمری، گرانی و سختی و بی بارانی و خشک سالی، مجاعه:

باران همت تو گسست از زمانه قحط
باد سعادت تو ببرد از جهان شقا

(امیر معزی)

چو یوسف نیست کز قحطم رهاند
مرا چه ابن یامین چه یهودا (خاقانی)

شروان وبای ظلم گرفته است و قحط عدل
انصاف تاج بخش کیان میزبان ماست (خاقانی)

مرا دل گفت کنج فقر داری در جهان منگر
نعیم مصر دیده کس چه باید قحط کنعانش (خاقانی)

قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت
باده و گل از بهای خرقه می باید خرید (حافظ)

حسن بهر عشقبازان قحط نیست
هر که شمعی دارد از پروانه است (محمدسلیم)

|| ( ص ) کمیاب || بی حاصل، بی ثمر || ( مص ) بند آمدن، خشک سال شدن، گویند: قحط المطر قحطاً وقحوطاً، بند آمد باران، قحط العام، خشک سال شد || بازایستادن باران و تری از هوا و این از باب فتح است || و قحط الناس قحطاً و قحوطاً، قحطزده گردیدند مردم و این از سمع است.

فرهنگ معین:

(قَ ) [ ع ] (اِمص) =

  • خشکسالی، بی – حاصلی
  • نایابی

فرهنگ عمید:

۱- خشک سالی، قحطی
۲- نایابی خواربار
۳- (صفت ) [عامیانه] نایاب
* قحط وغلا: خشک سالی، نایابی، و گرانی خواربار

معنی رجال

مترادف و معادل واژه رجال:

  • اکابر
  • بزرگان
  • مردان
  • نجبا
  • نجیبان
  • رهبران
  • متضاد نسوان

معنی رجال در لغتنامه دهخدا

رجال [ رَ ] ( اِ ) عنکبوت و مگس گیر، از فرهنگ دساتیر نقل شده، و در برهان به زای معجمه آورده همانا سهو کرده.

رجال [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَجُل، ج ِ رجل، بمعنی مردان || ج ِ رِجْل || ج ِ راجل || ج ِ رَجْلی، ج ِ رَجْلی، زن پیاده || ج ِ رِجْلان || ج ِ رُجْلان || مردان بزرگ و نامدار و مشهور و شاخص و باوجود.

مردان بزرگ و کامل، مردان تمام، مردان ورزیده و لایق: فابتدرت الیه رجال یقلعون اباقبیس.

بل میر حکیمیست که اندر دل او هست
خیل و حشم و مملکت و گنج و رجالش (ناصرخسرو)

تو از رجالی و اجرام چرخ را رسم است
که کارهای عظیم آورد به پیش رجال (امیرمعزی)

چو دست و زبان را نباشد مجال
به همت نمایند مردی رجال (سعدی)

– علم رجال: علم به احوال بزرگان، و بالاخص مردان روایت و حدیث، دانش شناختن مردان مشهور از علم و ادب و ارباب دول و کاردان و شرح دادن احوال آنان است.

و اهل حدیث چون رجال یا علم رجال گویند مراد رجال حدیث و روایت است، بیوگرافی، شرح حال نویسی، در شیعه برای مبارزه با سنیان بوجود آمده، سنیان می گفتند شیعه تاریخ ندارد.
|| گاهی در فارسی آن را به الف و نون نیزجمع بندند و بمعنی مردان بزرگ و کامل و کارآزموده یا مأموران عالیرتبه دولتی بکار برند: و در جمله رجالان و قورکشان مردی منهی را پوشیده فرستادند که بر دست این قاصدان قلیل و کثیر هرچه رود بازنماید. || وزرای دولت.

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع ] (اِ)جِ رجل=

  • مردان
  • بزرگان

فرهنگ عمید:

= رَجل
= راجل

مطالب پیشنهادی

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 113

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir