حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « منشی » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( منشی یعنی چه ?).
معنی منشی
مترادف و معادل واژه منشی:
- دبیر
- کاغذنویس
- خلق کننده
- ایجاد کننده
- مترسل
- کاتب
- نویسنده
- نگارنده
نقش: | اسم |
آوا: | /monSi/ |
اشتباه تایپی: | lkad |
منشی در حل جدول: | دبیر |
منشی به انگلیسی: | clerk secretary amanuensis habitual temperamental pen pusher |
منشی به عربی: | خاصیة سکرتیر کاتب محاسب التامین |
(مُ ) [ ع ] (اِفا) نویسنده، دبیر
۱- کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده
۲- [قدیمی] ایجادکننده
معنی منشی در لغتنامه دهخدا
منشی [ م ُ ] ( ع ص ) آغازکننده || ایجادکننده، بوجودآورنده، ابداع کننده : اگر چه منشی و مبدع آن را به فضل تقدم بل به تقدم فضل رجحانی شایع است… ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 296 ).
در این معانی به چشم حقد و حسد که مظهر مبدی معایب است و منشی مساوی و مثالب… ننگرد || از خود چیزی گوینده، بیتی یا قطعه ای که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی ، آورده شد || کتاب خواننده || نویسنده و از خود چیزی نویسنده و دبیرو کاتب و محرر و مصنف و مؤلف و ترکیب کننده کلام منثور و استاد سخن و انشاکننده، نویسنده. دبیر. مترسل.
(ترکیب) منشی حضرت: کاتب و نویسنده حضور بزرگی: شیخ جلیل ابوالقاسم در ایام امارت سلطان به خراسان منشی حضرت بود، رسالات بهاءالدین بغدادی منشی حضرت خوارزم که به رسالات بهائی معروف است.
– منشی سپهر: منشی فلک.
– منشی فلک: کنایه از عطارد است و او را دبیر فلک نیز می گویند، کنایه از عطارد است، عطارد، منشی چرخ، منشی سپهر، منشی گردون.
منشی [م َ ن ِ ] ( ص نسبی ) به معنی طبعی باشد، طبعی و ذاتی، ذاتی و جبلی و طبیعی.
اسم منشی [ م ُ ش ِءْ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی
منشی ٔ. [ م ُ ش ِءْ ] ( ع ص ) نوآفریننده، مبدع، خلق کننده، ایجادکننده.
واژه منشی در اشعار فارسی
واهب العقل و ملهم الالباب
منشی ءالنفس و مبدع الاسباب (سنائی)
منشی فکرتم چو از دو طرف
گشت معنی ستان و لفظسپار (انوری)
منشی چرخ با همه دانش ز طبع تو
دایم در استفادت شعر و ترسل است (ابن یمین)
ذهن پاک تو ناطق وحی است
نوک کلک تو منشی ظفر است (انوری)
ای منشی نامه عنایت
بر فتح و ظفر ترا ولایت (نظامی)
تیر کو ناظر دیوان قضا و قدر است
از مقیمان در منشی دیوان تو باد (عبید زاکانی)
مدح تو خواهم نه همچون شاعران و منشیان
دارد از آوای زاغان طوطی طبعم ابا
چیست شغل شاعران تنسیق اوصاف و نعوت
چیست دأب منشیان تلفیق القاب و کنا (جامی)
فروشود به زمین منشی سپهر ز رشک
چو بر سپهر فرازد لوای انشی را (ابن یمین)
گر کند منشی فلک جوری
جز به ابن یمین نباشد خاص (ابن یمین)
منشی فلک با فنون انشا
پیش قلمت هِر ز بِر نداند (انوری)
منشی ملک فلک در هرچه منشوری نوشت
کلکش اندر عهده توقیع آن منشور باد (انوری)
منشی فلک اجری ارزاق نداند
تا نشنود از کلک تو پروانه انفاذ (جمال الدین عبدالرزاق)
معنای منشی گری
مترادف و معادل منشی گری:
- دبیری
- کتابت
- نویسندگی
- دفترداری
منشی گری لغتنامه دهخدا:
منشیگری [ م ُ گ َ ] ( حامص ) شغل و عمل انشاء ( ناظم الاطباء ) کار و عمل منشی، دبیری، کاتبی.
شغل و عمل منشی دبیری.
منشیانه در لغتنامه دهخدا:
منشیانه [ م ُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به انشا و بلاغت و هر آنچه به طور انشا نوشته باشند، به سیاق منشیان، به سبک منشیان.
به شیوه منشیان، ادیبانه، دبیرانه، پرتکلف، متکلفانه
منشی باشی: [ م ُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) سرپرست منشیان، رئیس منشیان و کاتبان.
/monSigari/
مطالب پیشنهادی
منشی یعنی چه ?