حتما برای شما هم پیش آمده است واژه سالک را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (سالک یعنی چه ? ).
جدول محتوا
معنی سالک
مترادف و معادل واژه «سالک»:
- درویش
- صوفی
- عارف
- رونده
- راه رونده
- رهرو
- پیرو
- اهل سلوک
- سفر کننده
- مسافر
- فرشتگان
- ملائکه
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | shg; |
آوا: | /sAlak/ |
جدول کلمات: | رهرو |
سالک به انگلیسی: | wayfarer wayfaring aleppo boil aleppo button disciple |
سالک به عربی: | ثرثرة میل |
(لَ )(اِ) زخمی که در پوست بدن خاصه صورت پیدا می شود، گاه یک سال بهبودی آن طول می کشد ولی جای آن باقی می ماند.
(لِ ) [ ع ] (اِفا)=
۱ – رونده، مسافر
۲ – زاهد، عارف
زخمی مزمن که در پوست بدن انسان روی بینی و گونه ها پیدا می شود، سرایت آن به وسیلۀ پشۀ مخصوصی صورت می گیرد
۱- کسی که راهی در پیش گیرد و در آن راه برود، رونده
۲- [قدیمی] پیرو
۳- [قدیمی] پارسا، زاهد
۴- (تصوف ) کسی که با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیروسلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می گویند، عارف
معنی سالک در لغتنامه دهخدا
سالک [ ل ِ ] ( ع ص، اِ ) مسافر و راه رونده، راه رونده، رونده || ( اصطلاح تصوف ) به اصطلاح صوفیه طالب تقرب حق تعالی که عقل معاش هم داشته باشد. و سالک دو طریق اند: سالک هالک و دوم سالک واصل و اما سالک هالک آن را گویند که در ابتدای حال مقید مجاز شود و از حقیقت بازماند و مطلوب و مقصود همان چیز داند. چنانکه گفته اند:
«هر چه در دنیا خیالت آن بود
تا ابد راه وصالت آن بود»
من رضی بمقام حجت عن امامه ، در باب او راست آید. سالک واصل آن را گویند که در آغاز سلوک محکوم بحقیقتی شده باشد و برنده لااله الا اﷲ، جمله بتان مجازی را از صحن سینه پاک سازد چنانکه اثر غیرنماند و از قید اطلاق هر دو از عدم بشهود آید و فانی در توحیدمطلق شود و بی نام و نشان گردد:
تو مباش اصلاً کمال این است و بس
تو ز توگم شو وصال این است و بس آنندراج
سالکان را که چو دریا همه سرمستانند
چون صدف غرقه عطشان بخراسان یابم خاقانی
سالکان خدمت تو زیرعرش
رهنمایانند بر روح الامین خاقانی
سالکان راست ره بادیه دهلیز خطر
لیکن ایوان امان کعبه علیا بینند خاقانی
عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق سعدی
اگر سالکی محرم راز گشت
نبندند بر وی در بازگشت سعدی
صورتش بر خاک و جان در لامکان
لامکانی فوق وهم سالکان مولوی
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید حافظ
سالک [ ل َ ] ( اِ ) جراحتی ساری که بر ظاهر بدن در پاره ای مملکتها پیدا آید و زمانی طویل بماند و پس از خوب شدن جای آن همیشه گود باشد. نوعی قرحه که در بعض آب و هواها یک نوبت هرکس بدان مبتلا میشود. زخم معروف و آن را ماهک گویند. رجوع به رساله احمد امامی چ تهران ص 355 شود.
سالک [ ل ِ ] ( اِخ ) از اهل آن ولایت ( اصفهان ) است، سوای این شعر از او مسموع نشد:
جستجوی دگری داشت چو پرسیدم از او
منفعل گشت و بمن گفت ترا میجویم ( آتشکده آذر چ شهیدی ص 182 )
سالک [ ل ِ ] ( اِخ ) مدتی در عراق وفارس بود آخرالامر بهندوستان رفته و هم در آنجا سفر آخرت در پیش گرفت این شعر از او بنظر رسید ثبت شد:
جواب نامه من غیر ناامیدی نیست
ز دست سودن بال کبوترم پیداست
دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنند
اوّل از یاران دورافتاده یاد از من کنند آتشکده آذر چ شهیدی ص 267
سالک [ ل ِ ] ( اِخ ) مزرعه کوچکی است از دهستان خاور طوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود و28 تن سکنه دارد ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
سلوک یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه سلوک:
- سازش
- انتهاج
- رفتار
- روش
- طی طریق کردن
- رفتن
معنای سلوک در لغتنامه دهخدا
سلوک [ س ُ ] ( ع مص ) راه رفتن، راه سپردن، پای سپر کردن جای را، سَلک.
– حسن سلوک: خوش رفتاری.
– سوء سلوک: بدرفتاری.
|| ( اِ ) راه. طریق. سبیل.
در سلوک کعبه جان چرخ زرین کاسه را
از پی دریوزه جای کاسه گردان دیده اند خاقانی
طی مکان ببین وزمان در سلوک شعر
کاین طفل یکشبه ره یکساله میرود حافظ
– راهی سلوک :
سراپرده زد شاه بر دشت دوک
سپاهی چنان گشن و راهی سلوک.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2766 ).
|| آئین. قانون. طریقه || وضع، رسم، طرز || عادت، رفتار، روش.
معنی سلوک در لغتنامه معین
(سُ ) [ ع ] =
۱ – (مص ل) در پیش گرفتن راهی
۲ – (اِمص) روش، رفتار
۳ – طی مدارج توسط سالک به مقام وصل و فنا
معنی سلوک در فرهنگ عمید
۱- رفتار، روش
۲- در پیش گرفتن راهی و در آن راه رفتن
۳- [قدیمی] در آمدن در جایی
۴- سازش
۵- (تصوف ) سیر در مراتب وجود برای وصول به کمال و نیل به حقیقت که از شرایط آن عزلت، ریاضت، عبادت، شب زنده داری و ترک شهوات است
مطالب پیشنهادی
سالک یعنی چه ?