حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « تحمیق » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( تحمیق یعنی چه ?).
جدول محتوا
معنی تحمیق
مترادف و معادل تحمیق:
- احمق انگاری
- نادان انگاری
- نابخرد شماری
- نادان شماری
- احمق شمردن
- نابخرد دانستن
- نسبت حماقت دادن
نقش: | اسم |
آوا: | /tahmiq/ |
اشتباه تایپی: | jpldr |
جمع تحمیق: | تحمیقات |
معنی تحمیق در لغتنامه دهخدا
تحمیق [ ت َ ] ( ع مص ) احمق خواندن، به حماقت نسبت کردن کسی را، نسبت حماقت به کسی دادن، کسی را احمق خواندن و با لفظ کردن مستعمل، کسی را به حمق نسبت دادن:
به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام
ببین که تا به چه حدم همی کند تحمیق حافظ
معنی تحمیق در لغتنامه معین
(تَ ) [ ع ] (مص م) نسبت حماقت به کسی دادن، احمق شمردن.
فرهنگ عمید:
احمق شمردن، نسبت حماقت به کسی دادن، کسی را احمق خواندن.
حماقت یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه حماقت :
- ابلهی
- بی مغزی
- بلاهت
- ناقص عقلی
- جهالت
- کم عقلی
- جهل
- حمق
- خریت
- ساده لوحی
- غفلت
- کم خردی
- کودنی
- سادگی
- نادانی
فرهنگ معین:
(حَ قَ ) [ ع حماقة ] (اِمص) کم خردی، بی خردی.
حماقت در لغتنامه دهخدا
حماقت [ ح َ ق َ ] ( ع اِمص ) بلاهت، حمق، حماقة، گولی، بی عقلی:
این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ
هرکه را ریش بزرگ است خر وکوسه بود ادیب
حماقة [ ح َ ق َ ] ( ع مص ) حمق، گول و بی عقل شدن، احمق شدن || کاسد شدن بازار.
حماقت . [ ح َ ق َ ] (ع اِمص ) بلاهت، حمق، حماقة، گولی، بی عقلی:
این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ
هرکه را ریش بزرگ است خر وکوسه بود ادیب
فرهنگ عمید:
۱- بی عقل شدن، فاسد شدن عقل و رٲی کسی
۲- کم خردی، نادانی، بی عقلی
۳- ساده لوحی
معنای حمق در لغتنامه دهخدا
حمق [ ح َ م َ ] ( ع اِ ) سپیدی که برآید از فرج، حمق [ ح َ م ِ ] ( ع ص ) احمق، گول و بی عقل || مرد کم موی در ریش،
واژه حمق [ ح ُم ْ / ح ُ م ُ ] ( ع مص ) احمق و گول و بی عقل شدن، احمق شدن.
حمق [ ح ُ ] ( ع اِ ) می، خمر، شراب || ( اِمص ) گولی و بی عقلی، حماقت، رعونت، قلت عقل و نقصان آن یا فساد و کساد در آن، مقابل کَیِّس:
دل بیمار را دوا بتوان
حمق را هیچگونه چاره مدان سنایی
|| در اصطلاح، کم شدن فکر است در کارهای عملی که متعلق بحسن تدبیرمنزل و خوبی معاش و آمیزش با مردم و معامله با آنان است. نقصان در علوم نظری و نه علوم عملی مثل علم طب و هندسه، زیرا ضعف فکر در آن دو حمق نامیده نمیشود، بلکه بلاهت است اگر حمق جبلی و ذاتی باشد قابل علاج نیست، رعونت مرادف حمق است و در آقسرائی آمده: رعونت نقصان فکر و حمق بطلان آن است.
– نومةالحمق: خواب بعدازظهر.
حمق [ ح ُ م ُ ] ( ع ص تفضیلی ) حَمقی، حِماق، ج ِ احمق || ( اِمص ) گولی و بی عقلی.
واژه حمق [ ح َ م َ ] (ع اِ) سپیدی که برآید از فرج، حمق [ ح َ م ِ ] (ع ص ) احمق، گول و بی عقل || مرد کم موی در ریش.
حمق [ ح ُ ] (ع اِ) می، خمر، شراب || (اِمص ) گولی و بی عقلی، حماقت، رعونت، قلت عقل و نقصان آن یا فساد و کساد در آن، مقابل کَیِّس:
دل بیمار را دوا بتوان
حمق را هیچگونه چاره مدان سنایی
|| در اصطلاح، کم شدن فکر است در کارهای عملی که متعلق بحسن تدبیرمنزل و خوبی معاش و آمیزش با مردم و معامله با آنان است . نقصان در علوم نظری و نه علوم عملی مثل علم طب و هندسه، زیرا ضعف فکر در آن دو حمق نامیده نمیشود، بلکه بلاهت است اگر حمق جبلی و ذاتی باشد قابل علاج نیست، رعونت مرادف حمق است و در آقسرائی آمده: رعونت نقصان فکر و حمق بطلان آن است.
– نومةالحمق: خواب بعدازظهر.
[ ح ُ م ُ ] (ع ص تفضیلی ) حَمقی، حِماق، ج ِ احمق || (اِمص ) گولی و بی عقلی.
احمق و گول و بی عقل شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). احمق شدن.