حتما برای شما هم پیش آمده است واژه منبعث را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (منبعث یعنی چه ? ).
معنی منبعث
مترادف و معادل واژه منبعث:
- برانگیخته
- نشات گرفته
- ناشی
- نشات گرفتن
- ناشی شدن از
- روان گشته
آوا: | /monba~es/ |
اشتباه تایپی: | lkfue |
نقش: | صفت |
(مُ بَ عِ ) [ ع ] (اِفا) برانگیخته شده، مبعوث گشته.
برانگیخته شده، برخاسته، نشٲت گرفته.
منبعث در لغتنامه دهخدا
منبعث [ مُم ْ ب َ ع ِ ] ( ع ص ) برانگیخته شونده، برانگیخته شده، برانگیخته: وقار آن بود که نفس در وقتی که منبعث باشد به سوی مطالب آرام نماید، یکی آنکه منبعث باشد به سوی جذب نفعی، دیگری آنکه منبعث باشد به سوی دفع ضرری، باید که به جملگی قوای خود منبعث شود بر آنکه حیات الهی بیابد، چه، شایدکه بعد از آن دواعی عزیمت در او منبعث شوند.
|| ناشی شونده، نشأت یابنده: پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد.
– منبعث شدن: نشأت یافتن، ناشی شدن : جان مردم سه حقیقت است به سه عضو از اعضاء رئیسه قایم، یکی روح طبیعی که از جگر منبعث شود.
معلوم شود که این بیت بر کدام وزن خواهد آمد و از کدام بحر منبعث خواهد شد.
|| فرستاده شده، مبعوث گشته || روان شده.
بعث در لغتنامه دهخدا
بعث [ ب َ ] ( ع مص ) فرستادن کسی را، فرستادن، کسی را جایی فرستادن، فرستادن کسی را بتنهایی : ثم بعثنا من بعدهم موسی. ( قرآن 103/7 و 75/10 ) ( از اقرب الموارد ).
در شرع فرستادن خدای تعالی است انسانی را به سوی جن و انس تا آنان را به راه حق دعوت کند و شرط آن دعوی پیغمبری و اظهار معجزه باشد و برخی گفته اند شرط آن آگاهی از امور پنهانی و اطلاع بر مغیبات و دیدن فرشتگان است و چنین فرستاده ای از جانب حق مرد باید باشد نه زن.
|| برخیزانیدن ناقه را، برخیزانیدن ماده شتر، تبعاث، برانگیزانیدن و به هیجان آوردن کسی را، گویند: بعث الناقة، هنگامی که برخیزانند آن را: یعنی عقال آن را بگشایند یا فرو خفته باشد و آن را برخیزانند، برخیزانیدن و فرستادن || برانگیزانیدن، برانگیختن.
ابتعاث، مأخوذ از تازی برانگیختگی، انگیزش.
|| زنده نمودن، زنده کردن، مرده را زنده کردن، بعث خدای تعالی مردگان را، زنده کردن ایشان را: ثم بعثناکم من بعد موتکم. ( قرآن 2/56 ) || گاهی مراد از بعث قیامت باشد.
– بعث و نشر: کنایه از روز قیامت.
– یوم البعث: روز قیامت، روز قیامت، روز رستخیز، روز حشر، گاهی بعث و بعثت بر حشر و معاد نیز اطلاق میشود.
|| بعث را درمسیحیت معنی خاص است و آن قیام مسیح از قبر و گذشتن چهل روز بر آن است. چنانکه در انجیل آمده است.
|| بیدار کردن، از خواب بیدار کردن، بیدار کردن کسی از خواب || آنکه همواره هموم وی او را بیدار کند و از خواب برخیزاند || پراکنده نمودن، پراکنده نمودن.بعثة اسم است از آن. ج ، بعثات || برکاری داشتن، بر کاری برافژولیدن، بکاری وژولیدن، بعث بر چیزی: واداشتن کسی بر انجام دادن آن.
بعث. [ ب َ / ب َ ع َ ] ( ع اِ ) لشکر. ج ،بُعوث، جیش || گروهی که بجایی فرستند، جماعتی که فرستند چه بشب ، چه بروز، لشکری گسیل داشتن || بکار گرفتن کسی چون سپاهی در لشکر.
بعث [ ب َ ع َ ] ( ع مص ) بیدار ماندن، از خواب بیدار شدن، بعث [ ب َ ع ِ ] ( ع ص ) شب زنده دار، تهجدگزار.
شفیعالوری خواجه بعث و نشر سعدی
هی ز چه معلوم گردد این ز بعث
بعث را کم جو کن اندر بعث بحث.
شرط روز بعث اول مردن است
زانکه بعث از مرده زنده کردن است مثنوی
بعثت در لغتنامه دهخدا
بعثت [ ب ِ ث َ ] ( ع اِمص ) بعثة، رسالت، فرستادگی و ارسال، بعث.
– بعث کردن: برانگیختن. واداشتن : و تن خویش را بعث کن بفرهنگ و هنر آموختن، و در باطن با اسکندر رومی یکی شد و او را بعث کرد بر قصد داربن دارا.
– سال بعثت: سالی که خدای تعالی رسول را برسالت مبعوث کرد.
بعثة [ ب َ ث َ ]( ع اِ ) اسم است از بَعث ج بعثات.
مطالب پیشنهادی
منبعث یعنی چه ?