حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « راوق » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( راوق یعنی چه ?).
معنی راوق
مترادف و معادل واژه راوق:
- کاسه شرابخوری
- ظرفی که در آن شراب و شیر را صاف کنند پالونه
اشتباه تایپی: | vh,r |
رواق در حل جدول کلمات: | صافی و پالونه |
(وُ ) [ معر ] (اِ) نک راوَک.
۱- ظرفی که در آن شراب را صاف می کردند، پالونه، راوک
۲- جام شراب، قدح
۳- [مجاز] شراب زلال و بی دُرد
۴- (صفت ) [مجاز] زلال.
معنی راوق در لغتنامه دهخدا
راوق [ وَ ] ( معرب ، اِ ) راوک، راووق، پالونه، پاتیله، خنور، مأخوذ از پارسی «راوک »، پالونه شراب یعنی جامه و غیره که بآن شراب صاف کنند، پالونه، این کلمه عربیست و تلفظ آن راووق با دو واوست و بمعنی صافی یعنی آنکه بوسیله آن مایعات را تمیز و صافی کنند.
آن است که زگال بید را در کیسه کرده و ظرفی در زیر آن گذارند و شراب در آن زگال ریزند که از زگال گذشته در آن ظرف ریزد و صافی شده در ظرف آید و رنگش در کمال سرخی و صفا شود.
ابن حاج نوشته که راووق بر وزن فاروق است بمعنی پالونه شراب نه راوَق ، ولی حق این است که راوَق مخفف راووق است که واو ثانی را حذف کرده ، واو اول را فتح داده اند زیرا که در کلام عرب ، فاعل بضم عین نیامده است:
بید بسوز و باده کن راوق و لعل باده را
چون دم مشک و عود تر عطرفزای تازه بین خاقانی
پالوده راوق ربیعی
خاک قدم تو از مطیعی نظامی
خمر کلمات او بر راوق نقد و ارشاد پدر صفا یافته، و رجوع به راوک و راووق شود || ( ص ) صافی از آب و جز آن:
عشق تو بس صادق است آه که دل نیست
باده عجب راوق است و جام شکسته خاقانی
|| ( اِ ) کاسه ای که بدان شراب را صاف و روشن کنند || کاسه شراب:
دولتش باقی و نعمت بفزون
راوقی بر کف و معشوق ببر فرخی
|| شراب، می، راوق بمعنی شراب مجاز باشد به اطلاق مسبب بر سبب، پالوده شراب:
اگر خواهی گرفت از ریز روزی روزه عزلت
کلوخ انداز را، از دیده راوق ریز ریحانی (خاقانی)
برق تویی و بید من ؛ سوخته توام کنون
سوخته بید خواه اگر راوق عیدپروری خاقانی
الوداع ای کعبه کاینک مست راوق گشته خاک
زانکه چشم از اشک میگون راوق افشان آمده خاقانی
بیا ساقی آن راوق روحبخش
بکام دلم درفشان چون درفش نظامی
از خبرت ما جز غم و آسیب نزاید
از راوق خم خیز و مرا بیخبر انداز قاآنی
من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم حافظ
گر همه مستند از آن راوق ، منم هم مست ازآنک
خون چشم راوق افشان درکشم هر صبحدم خاقانی
راوق افشان در لغتنامه دهخدا
راوق افشان [ وَ اَ ] ( نف مرکب ) مخفف راوق افشاننده، باده ریز، آنکه شراب را بجام ریزد، ساقی:
الوداع ای کعبه کاینک مست راوق گشته خاک
زانکه چشم از اشک میگون راوق افشان آمده خاقانی
گر همه مستند از آن راوق منم هم مست ازآنک
خون چشم راوق افشان درکشم هر صبحدم خاقانی
راوق فروش [ وَ ف ُ ] ( نف مرکب ) مخفف راوق فروشنده، باده فروش، می فروش :
منم آن بید سوخته که به من
دیده راوق فروش می بشود خاقانی
راوق کردن [ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) صاف کردن، پالودن، تصفیه، صاف کردن شراب بوسیله پالونه:
مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته
تا بمن راوق کند مژگان می پالای من خاقانی
گرچه صهبا را به بید سوخته راوق کنند
بید را کاسات صهبا برنتابد بیش از این خاقانی
کرده می راوق از اول شب و بازش بصبوح
باگلاب طبری از بطرآمیخته اند خاقانی
مطالب پیشنهادی
راوق یعنی چه ?