حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « سیمگون » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (سیمگون یعنی چه ?).
جدول محتوا
معنی سیمگون
مترادف و معادل واژه سیمگون:
- سپید
- آنچه که برنگ نقره باشد
- سپیدگون
- سفید
- سفیدرنگ
- نقره فام
- نقره گون
- نوعی اسب سپید رنگ
متضاد سیمگون: | قیرگون سیه فام |
تلفظ: | /simgun/ |
(ص مر) نقره گون، سفید فام.
سیم رنگ، نقره گون.
معنی سیمگون در لغتنامه دهخدا
سیمگون ( ص مرکب ) هر چیز سپید به رنگ نقره، روشن، سپید:
مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی
فرخی
مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال
زده دامن کرته چاک از برون
گشاده بر او سینه سیمگون اسدی
آب چو نیل برکه اش میگون شد
صحرای سیمگونش خضرا شد ناصرخسرو
شب شبه گون، ردای سیمگون از کتف بنهاد.
چکیده آب گل در سیمگون جام
شکر بگداخته در مغز بادام نظامی
سیمگون سیما: آنکه سیمای سفیددارد :
تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود
وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود ناصرخسرو
دگر روز چون سیمگون گشت باغ
پدید آمد آن زرد رخشان چراغ فردوسی
معنی سیم
مترادف و معادل واژه سیم:
- نقره
- سفید
- پول
- رشته فلزی هادی الکتریسیته و سیگنال ها
- مفتول فلزی
- فضه
- سکه
- پول
- چرک
- عفونت
- ریم
- کابل
- مفتول
- تار
- رشته
- وتر
- فضه
- لجین
- یوغ
- وجه
- جراحت
- چرک
تلفظ: | /seyyom/ |
متضاد سیم: | زر سیاه |
سیم به انگلیسی: | wire line string cord silver money |
سیم در لغتنامه دهخدا
سیم ( اِ ) نقره، پهلوی «اسیم »، در فارسی «آ» از اول کلمه ( پهلوی ) حذف شده، اما سیمین در پهلوی آمده. اورامانی «سیم » ( رشته نقره )، برخی از محققان معاصر اصل سیم را یونانی دانند.
انگلیسی لیدل و اسکات شود. جمعاً یعنی نقره نامسکوک و الجماهر بیرونی ص 242 شود.
نقره، ورق، فضه:
گروهی اند که ندانند باز سیم از سرب
همه دروغ زن و خربطند و خیره سرند قریع
یکی ز راه همی زر برندارد و سیم
یکی ز دشت به نیمه همی چند غوشای طیان
تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر
بر او گونه گون خوشه های گهر.
فردوسی
سیم در لغتنامه معین
[ په ] (اِ) =- نقره
- پول، وجه
- فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب) یافت می شود و چون آن را با مس ترکیب کنند محکم تر می گردد و در صنعت کاربرد زیاد دارد
- مفتول، رشتة باریک فلزی
- یک یا
- (اِ) چرک ، خونابه
- (اِ) چوب هایی که برزگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعی گذارند، بندند، یوغ
معنای سیم در لغتنامه فرهنگ عمید
= شیم šim
چرک و خونابه که در زخم و جراحت جمع شود.
* سیم کشیدن: (مصدر لازم ) [عامیانه]
۱. (برق ) یک یا چند رشتۀ باریک و بلند ساخته شده از فلزی با رسانایی بالا که برای انتقال برق یا سیگنال های الکتریکی به کار می رود: سیم برق، سیم تلفن.
۲. (شیمی ) = نقره
۳. (موسیقی ) رشتۀ نازک فلزی که روی بعضی آلات موسیقی، مانند تار و سه تار، می کشند و با زخمه زدن یا کشیدن ابزار موسیقیایی بر آن، مرتعش شده و تولید صدا می کند.
* سیم کشیدن: (مصدر لازم ) کشیدن و امتداد دادن سیم برق، تلفن، یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن، سیم کشی کردن.
مطالب پیشنهادی
سیمگون یعنی چه ?