حتما برای شما هم پیش آمده است واژه طلعت را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (طلعت یعنی چه ? ).
جدول محتوا
معنی طلعت
مترادف و معادل واژه طلعت:
- چهره
- رخسار
- رو
- وجه
- رویت
- دیدار
- برآمدن
- دمیدن
- طلوع کردن
- طلوع
- دیدن
- رویت کردن
- طلوع بر آمدن
تلفظ: | /tal~at/ |
اشتباه املایی: | تلعت |
اشتباه تایپی: | xguj |
طلعت در حل جدول کلمات: | دیدار |
معنی اسم طلعت: | دیدار روی طلوع چهره |
طلعت به انگلیسی: | countenance feminine proper name mien face |
(طَ عَ ) (مص م)= رؤیت کردن
(اِ مص) رؤیت
(اِ) روی، طلوع
روی.
معنی طلعت در لغتنامه دهخدا
طلعت [ طَ ع َ ] ( ع اِ ) طلعة، دیدار، یقال: حیااﷲ طلعته: ای ابقا رؤیته او وجهه، روی، وجه:
طلعت [ طَ ع َ ] ( ع اِ ) یکی طلع، طلعت.
– طَلعة ذِکر: غلاف خرما.
طلعت [ طُ ل َ ع َ ] ( ع ص ) نفس طُلعت: نفس سخت گیرنده چیزی و تفحص کننده آن و مایل بهوا، بسیار واقف بر چیزی || امراءة طلعة خباءة: زن بسیار خویشتن را نماینده و پنهان شونده.
زنی ظاهرشونده و خویشتن را نماینده، زن بسیار خویشتن نماینده و نهان شونده، زن که خود را بسیار بمردان نماید، ضد خباءة، امراءة طلعة و قبعة: زن که گاهی نهان گردد و گاهی پیدا، زنی که سر پیش کند و باز کند.
|| ( مص ) دیدن || مطلع، طلوع، برآمدن آفتاب و مانند آن.
چون طلعت خورشید عیان گشت بصحرا
آنجا چه بقا مانَد نور قمری را سنایی
خود نشنیدی مگر که مایه عشرت
طلعت زیبا بود نه خلعت دیبا قاآنی
درست گشت که بر چرخ رویت ای خورشید
بوقت طلعت پروین شود دوپاره شفق بدر چاچی
بر مرکبش از طلعت او دهر مقمر
وز مرکب او خاک زمین جمله مغبر ناصرخسرو
طلعت مستنصر از خدای جهان را
ماه منیر است و این جهان شب تار است ناصرخسرو
ای از رخ تو یافته زیبائی او رنگ
افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ شهید
در این تفکر بودندکآفتاب ملوک
شعاع طلعت کرد از سپهر مهد اظهار ابوحنیفه اسکافی
با طلعت مبارک و مسعود او ز سعد
فالیست مشتری را در قوس طلعتش ناصرخسرو
شد از نشاطبهار جمال طلعت تو
شکوفه ها را از خواب چهره ها بیدار مسعودسعد
چو چرخ گردان بر تارک معادی گرد
چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب مسعودسعد
دایم تابنده باد بر فلک ملک
طلعت تابنده چو ماه تمامت مسعودسعد
کجا تواند دیدن گوزن طلعت شیر
چگونه یارد دیدن تذرو چهره باز مسعودسعد
معنای طلع در لغتنامه دهخدا
طلع [ طُ ] ( ع اِ ) ج ِ طلاع.
طلع. [ طِ ] ( ع اِ ) اسم است اطلاع را، و منه: اطلع طلع عدده، وقوف بر چیزی || جای بلند که از آن اطلاع یابند || کرانه، ناحیه || جای که آفتاب از آنجا برآید || دیدار || هر زمین پست و هموار، زمین پست، زمین پشته ناک، زمینی که پشته های خاک دارد. ( منتخب اللغات ). || مار، مار دراز || راز، سِرّ، گویند: اطلعته طلع امری ای اظهرته سری.
طلع. [ طَ ] ( ع اِ ) جای بلند که از آن اطلاع یابند || کرانه || اندازه و مقدار، یقال: الجیش طلع الف || شکوفه، و کنایه است از درخشندگی دندان || شکوفه نخستین خرماست، پوست آن را کفری و چیز درونی آن را اغریض نامند جهت سپیدی آن، شکوفه نخستین که از درخت خرما برآید.
شکوفه درخت خرما، اول بار خرما، اول میوه خرما که بهار خرما گویند، بزیم. طلح، کاشکلو، کویله، کاناز، گوزه مخ، ام غیلان، مغیلان، تاره. کارد، آنچه اول از خرما ظاهر شود عرب طلع گوید و بعد از آن خلال و بعد از آن بسر و بعد از آن رطب و بعد از آن تمر. طلع النخل: آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل برهم نهاده تیزاطراف و میان آن بار آن نهاده: و از وی [ از پارس ] آب گل و آب بنفشه و آب طلع… خیزد.
طلع [ طَ ل َ ] ( ع مص ) برآمدن بر کوه.
فرهنگ عمید:
اولین شکوفۀ درخت خرما.
معنی طلوع
مترادف و معادل واژه طلوع:
- برآمدن
- دمیدن
- طلعت
- پیدایش
- پیدایی
- ظهور
- تابیدن
- برآمدن
- سرزدن
- برآمد
- بردمیدن
- پگاه
تلفظ: | /tolu~/ |
متضاد طلوع: | غروب کردن غروب زوال افول |
طلوع به انگلیسی: | rising appearance rise |
معنای طلوع در لغتنامه دهخدا
طلوع [ طُ ] ( ع مص ) برآمدن آفتاب و مانند آن، دمیدن، سر برزدن، طالع شدن، برآمدن، برآمدن آفتاب و ماه و ستاره. مقابل افول و غروب، مقابل سقوط، برآمدن آفتاب و جز آن از ستارگان، بزدغ: طلع الکوکب طلوعاً و مطلعاً، مطلعاً، برآمد ستاره، و کذلک طلعت الشمس:
تا نبود صبح را از سوی مغرب طلوع
روز بقای تو باد هفته یوم الحساب خاقانی
هنوز صبح نخستین روز دولت توست
در انتظار طلوع جمال خورشیدیم همام
|| ببالا برشدن، برآمدن بر سر کوه و جز آن || آشکار شدن || پنهان شدن، غایب شدن در کسی، از لغات اضداد است || برآمدن دندان کودک || بنزدیک کسی شدن، برآمدن شکوفه خرما، شکوفه آوردن خرمابن، شکوفه خرما بیامدن || رسیدن بزمین || دانستن، آگاه شدن بر کار || آهنگ شهر خود کردن.
– طلوع شمس: دمیدن خورشید.
– طلوع صبح: دمیدن بام.
معنای طلوع در فرهنگ عمید:
١- برآمدن خورشید یا ستاره
٢- برآمدن، ظاهر شدن، سر زدن
فرهنگ معین:
(طُ ) [ ع ] (مص ل) =
۱ – برآمدن آفتاب یا ستارگان
۲ – آشکار شدن
مطالب پیشنهادی
طلعت یعنی چه ?
طلعت در زبان فارسی معانی مختلفی دارد، که رایج ترین آنها عبارتند از:
بیرون آمدن و آشکار شدن: طلوع خورشید، ماه یا ستاره به معنای بیرون آمدن آنها از افق و قابل مشاهده شدن در آسمان است.
ظهور و پدیدار شدن: طلوع یک شخص یا چیز به معنای ظهور و پدیدار شدن آنها در جایی است.
شروع و آغاز: طلوع یک دوره یا عصر به معنای شروع و آغاز آن دوره است.
بلند مرتبه و والا مقام: طلعت در قدیم به معنای بلند مرتبه و والا مقام نیز بوده است.