حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه پوستین را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (پوستین یعنی چه ?).

معنی پوستین
معنی پوستین

معنی پوستین

مترادف و معادل واژه پوستین:

  • لباس ساخته شده از پوست حیوانات
  • جامه ی پوستی
  • باطن
  • قصد
  • بدگویی کردن
تلفظ پوستین:/pustin/
اشتباه املایی:پوسطین
پوصتین
پوصطین
پوثتین
پوثطین
اشتباه تایپی:\,sjdk
پوستین در حل جدول:وت
پوستین به عربی:فراء
پوستین به انگلیسی:fur coat
sheepskin
pelisse
معنی پوستین
معنی پوستین در فرهنگ عمید ?

۱- ساخته شده از پوست
۲- جامۀ پوستی
۳- لباس زمستانی گشاد و بلند که از پوست حیوانات پشم دار به خصوص گوسفند می دوزند، کول
* پوستین باژگونه کردن: [مجاز]
۱- قصد و آهنگ کاری کردن
۲- سخت تصمیم گرفتن
۳- باطن را ظاهر ساختن: پوستین را باژگونه گر کند / کوه را از بیخ و از بن برکند (مولوی۱: ۱۷۱ ).
۴- تغییر روش دادن
* پوستین به گازُر دادن: [مجاز]
۱- رنگ عوض کردن
۲- دورویی و تزویر کردن
۳- عیب جویی کردن
۴- بدگویی کردن
۵- کاری را به غیر اهل آن سپردن
* پوستین کسی را دریدن:
۱- دریدن پوست یا پوستین کسی
۲- [مجاز] راز کسی را فاش کردن
* به (در ) پوستین کسی افتادن: [مجاز]
۱- عیب جویی کردن
۲- غیبت کردن
* به (در ) پوستین کسی رفتن: = * به (در ) پوستین کسی افتادن

معنی پوستین در لغتنامه معین ?

[ په ] =
۱ – (ص نسب) ساخته شده از پوست
۲ – (اِمر) نوعی لباس زمستانی که از پوست حیوانات پشم دار درست می کنند، در ~ کسی افتادن کنایه از: عیبجویی کردن، بدگویی کردن، ~ دریدن کنایه از:
الف – افشا کردن راز
ب – عیب جویی کردن

پوستین در لغتنامه دهخدا

پوستین ( ص نسبی ) منسوب به پوست، جامه پوستی:

همی پوستین بود پوشیدنش
ز کشک و ز ارزن بدی خوردنش

فردوسی

|| ( اِ مرکب ) پوست : و گربه را از خون مار پوستین آهار داد.

– مثل پوستین تابستان ؛ چیزی نه بجایگاه خود. بی ارز. بیهوده :

روئی که چو آتش بزمستان خوش بود
امروز چو پوستین بتابستانست سعدی

|| جامه ای از پوست کرده، پوستی.

– بپوستین یا در پوستین کسی افتادن یا رفتن: بد او گفتن، غیبت او کردن، او را هجا گفتن، در غیاب او بدی وی گفتن، مرطلة، اطاله لسان : تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین خلق افتی ( گلستان ).

جزر: پوستین زنانه، ینم: پوستین کهنه یا پوستین سرکوتاه تا سینه، کبل: پوستین کوتاه، افتراء: پوستین پوشیدن، پوستین در پوشیدن، قشع: پوستین کهنه، کبل: پوستین بسیار پشم.

– از برهنه پوستین کندن: کار بیهوده کردن.

|| در لغت نامه ها بپوستین مطلق معنی عیب داده و این بیت انوری را شاهد آورده اند :


از عقاب و پوستینش گر نگوید به بود
گر چه در دریا تواند کرد خربط گازری.

انوری

.- در پوستین خود بودن ( و افکندن )، قیاس بنفس کردن، از خود حکایت کردن.

واژه پوستین در اشعار فارسی


ای سگ گرگین زشت از حرص و جوش
پوستین شیر را بر خود مپوش مولوی

با کوشش او شیر آسمان
شیریست مزور ز پوستین انوری

ای من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندم برای پوستین مولوی

ای کرده خویشتن بجفا و ستم سمر
تا پوستین بودت یکی بادبان سمور ناصرخسرو

پوستین آن حالت درد تو است
که گرفته ست آن ایاز آن را بدست مولوی

برهنه من و گربه را پوستین سعدی

سرد نفس بود سگ گرمکین
روبه از آن دوخت مگر پوستین نظامی

بنگریدند از یسار و از یمین
چارق بدریده بود و پوستین مولوی

خلوت از اغیار باید نی زیار
پوستین بهر دی آمد نی بهار مولوی

از شعر جبه باید و از گبر پوستین
باد خزان برآمدای بوالبصر درفش منجیک

معنای پوستین دوز

مترادف پوستین دوز:

  • پوست پیرا
  • فراء
  • واتگر
  • آنکه پوستین دوزد
تلفظ:/pustinduz/
پوستین دوز در حل جدول کلمات:واتگر
پوستین دوز به انگلیسی:furrier
فرهنگ عمید:کسی که پیشه اش دوختن پوستین است، واتگر.
معنای پوستین دوز

پوستین دوز در لغتنامه دهخدا

پوستین دوز، آنکه پوستین دوزد، فرّاء، واتگر، موئینه دوز.

روستای پوستین دوز ( اِخ ) دهی از دهستان بالا رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، واقع در 48 هزارگزی شمال خاوری کدکن، دامنه، معتدل، دارای 50 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و خشکبار، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو است. از حیدرآباد و حاجی آباد میتوان اتومبیل برد.

پوستین دوز ( اِخ ) دهی از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوچان، واقع در 48هزارگزی جنوب باختری باجگیران و سه هزارگزی شمال راه مالرو عمومی باجگیران به بی بهره، کوهستانی، سردسیر، دارای 124 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و تریاک، شغل اهالی زراعت و گلیم و قالیچه بافی و راه آن مالرو است ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

پوستین دوز ( اِخ ) دهی جزء بخش سراسکند شهرستان تبریز، واقع در هشتهزارگزی جنوب سراسکند و هشتهزارگزی شوسه سراسکند بسیاه چمن و سه هزارگزی خط آهن مراغه به میانه. کوهستانی ، معتدل. دارای 310 سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه، محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

اصطلاح پوستین کردن [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ( … کسی را )، او را رسوا کردن، ا و را مفتضح کردن. او را عیب کردن، بدگوئی او کردن.

پوستین دریدن [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) دریدن پوست بر کسی || پرده از راز نهانی برداشتن. افشای راز کردن.

مطالب پیشنهادی

پوستین یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 458

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir