حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « خفت » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (خفت یعنی چه ?).
معنی خفت
مترادف و معادل واژه خفت:
- استخفاف
- افت
- انفعال
- سرافکندگی
- تحقیر
- خوارداشت
- ذلت
- خجالت
- خواری
- سبکی
- سرشکستگی
- بی اعتباری
- شرمساری
- طیره
- خفتن
- خوابیدن
- گره
- محکم
- همخوابی با کسی
- جماع
تلفظ خفت: | /xeft/ |
متضاد خفت: | ثقل | بیداری یقظه | |
خفت به عربی: | احتقار , انشوطة , خزی |
خفت به انگلیسی: | abscissa degradation hitch humiliation ignominy knot scandal stigma lightness disgrace sleep sleeping lightness running noose tight necklace tight tightly |
(خِ فَّ ) [ ع . خفة ] (اِمص)
۱ – سبکی
۲ – خواری، ذلت
(خُ ) (مص مر ) =
۱ – خفتن، خفت و خیز: همخوابی با کسی، جماع
۲ – آهستگی، مدارا
۳ – اضطراب، بی قراری
۱- سبک شدن، سبکی، خواری
۲- سبکی در عقل یا کار
۳- [قدیمی] سبک و کم وزن بودن
= خفتن
* خفت و خیز: [قدیمی]
۱- خفتن و برخاستن
۲- جماع
معنی خفت در لغتنامه دهخدا
خفت [ خ ِ ] ( اِ ) نوعی گره است و آن حلقه کردن یک سر ریسمان و غیره و برون کردن سر دیگراز آن و کشیدن آن تا بحد گره باشد، چنانکه با کمند برای گرفتن مرد یا اسپ کنند.
– خفت انداختن: گره خفت انداختن.
– گره خفت زدن: گرهی زدن که آن گره خفت باشد.
خفت. [ خ ُ ] ( مص مرخم، اِ مص مرخم) عمل خفتن:
ز دیوان اگر نام او کرده پاک
خورش خارو خفتش ابر تیره خاک فردوسی
– خفت و خیز: عمل خوابیدن و بلند شدن.
– || جماع:
نیابد همی سیری از خفت و خیز
شب تیره زو جفت گردد گریز فردوسی
– خفت و نشست: عمل نشستن و خوابیدن.
– نیم خفت: نیم باز، نیم بسته :
همان نرگسی در چمن نیم خفت نظامی
|| امر از خفتن :
چو همرشته خفتگانی خموش
فروخفت یا پنبه ای نه بگوش نظامی
شتربچه با مادر خویش گفت
پس از رفتن آخر زمانی بخفت سعدی
|| ( اِ ) سداب.
خفت [ خ َ ] ( ع اِ ) سداب || ( مص ) کمین کردن || ( مص ) بلند نکردن صدا، منه: خفت الرجل صوته و بصوته خفتاً؛ بلند نکرد آن مرد آواز خود را، ضد جهر || پنهان راز گفتن، پنهانی گفتن.
خفت [ خ ِف ْ ف َ ] ( ع اِمص ) سبکی، خفیفی، مقابل ثقل.
|| شرمگینی || خواری.
– خفت دادن:
از طرفه رسمهای فلک در تعجبم
کامی بکس نداد که خفت نمیدهد.
تأثیر ( از آنندراج )
– خفت کشیدن :
در حقیقت جهل کامل به ز علم ناقص است
زر کشد از کم عیاری خفت از سنگ تمام.
مخلص کاشی
|| سبکساری، بیمغزی، طیش، سبکی: هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید بدان که ندامت برد و بنزدیک خردمندان بخفت رای منسوب گردد.
ارادت من در حق وی بخلاف عادت دیدند و بر خفت عقلم حمل کرده و نهفته بخندیدند، چهارهزار مرد با سفیدهان بکشتند بسبب خفت و کم عقلی.
خفت [ خ ِف ْ ف َ ] ( ع مص ) خفیف کردن کسی: خفت ها و تشدیدها رفت || سبک شدن.
خفت [ خ ِف ْ ف َ ] ( ع اِ ) قوه ای است مائل بمحیط، مقابل ثقل، در کشاف اصطلاحات فنون آمده.
|| تردستی و آن قسمتی شعبده است که عامل مهم آن چستی و جمله کاری مشعبد است.
معنی خفت کردن
لغتنامه دهخدا:
خفت کردن [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کمین کردن، پنهان و مترصد شکاری نشستن، چنانکه یوز و گربه و غیره.
کمین کردن پنهان و مترصد شکاری نشستن .
بار کردن، خفت کردن، تنگ هم چیدن
خفت انداختن در لغتنامه دهخدا:
خفت انداختن [ خ ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) گره خفت زدن، گره خفت کردن ( یادداشت بخط مؤلف ).
مطالب پیشنهادی
خفت یعنی چه ?
در اصل، “خفت کردن” به معنی کمین کردن و پنهان شدن برای شکار یا غافلگیر کردن طعمه است. این معنی بیشتر در متون قدیمی فارسی و در مورد حیوانات شکارچی مانند یوزپلنگ و گربه استفاده میشده است.
برای مثال، در کتاب “کلیله و دمنه” آمده است: “روباه چون این حال دید، به گوشهای خفت و کمین کرد تا خرگوش بیاید.”