حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « قاطع » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (قاطع یعنی چه ?).
Table of contents
معنی قاطع
مترادف و معادل واژه قاطع:
- برا
- برنده
- تند
- مصمم
- یقین
- بی چون و چرا
- حجت و دلیل
- خطی که یک دایره را قطع کند
- قاطع بودن = قطع داشتن، یقین داشتن
- قاطع رحم = کسی که با خویشان قطع ارتباط کند
معنی قاطع در فرهنگ سره:
بیچون و چرا، برنده، برا
تلفظ: /qAte~/ متضاد قاطع: کند جمع قاطع: قاطعین قاطع در حل جدول: برا قاطع به انگلیسی: decisive
categorical
secant
cutting
trenchant
peremptoryقاطع به عربی: حاد
حاسم
مطلق
نهائی
(طِ ) [ ع ] (اِفا) برنده، قطع کننده.
۱. [مجاز] تغییرناپذیر
۲. قطع کننده، برنده
۳. تیز، بران
۴. محکم، استوار
معنی قاطع در لغتنامه دهخدا
معنی کلمه قاطع [ طِ ] ( ع ص ) برنده، جداکننده، تیز و بران، ( ناظم الاطباء ) :
کید قاطع مگو که واصل ماست
کید چون گردد آفتاب منیرخاقانی
– برهان قاطع: حجة قاطع، حجتی که شبهه و شک را میبرد : منکران توحید و تمجید باریتعالی را به برهان قاطع شمشیر مسخر گردانید ( ترجمه تاریخ یمینی ).
خطی که یار تراشید و نو برون آورد
شد آصفی پی قطع تو حجة قاطعخواجه آصفی ( از آنندراج )
– لبن قاطع: شیر ترش زبان گز، ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
|| ( اِ ) آلت قطع، ( ناظم الاطباء )، گازی که بدان جامه و چرم و جز آن برند، ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج )، مقطع، شکلی که بدان قطع کرده شود، ( ناظم الاطباء ).
|| نوعی دیگر از آهن است که آب میگیرد و از آن تیغهای رومی و سقلابی و آلت زرگران و نجاران میسازند و این نوع را قاطع خوانند، ( معرفة الجواهر ).
قاطع [ طِ ] ( ع ص ) از مرغان ، که به گرم سیر و سردسیر روند در موقعی معلوم از سال، خلاف آید، ج قواطع.
قاطع [ طِ ] ( اِخ ) طایفه ای از قبیله بنی طرف از قبائل عرب خوزستان ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 92 ).
قاطع یعنی چه ?
کلمه “قاطع” معانی مختلفی دارد، که بسته به زمینه ی مورد استفاده می تواند متفاوت باشد.
معانی رایج:
قاطع (به عنوان یک صفت): کسی که نظرات و عقاید خود را به طور واضح و محکم بیان می کند و از آنها دفاع می کند.
قاطع (به عنوان یک فعل): انجام کاری به طور کامل و بدون شک و تردید.
قاطع (در اصطلاح شطرنج): وضعیتی در شطرنج که در آن شاه در معرض خطر فوری قرار دارد و باید فوراً اقدامی برای نجات آن انجام شود.
قاطع (در اصطلاح فقه): چیزی که یک چیز را از چیز دیگر جدا می کند یا مانع از انجام کاری می شود.
مثال ها:
“او زنی بسیار قاطع بود و همیشه از آنچه که می خواست می گفت.”
“دولت قاطعانه اعلام کرد که به مذاکره با تروریست ها ادامه نخواهد داد.”
“بازیکن سیاه در وضعیتی قاطع قرار داشت و شاه سفید چاره ای جز تسلیم شدن نداشت.”
“برخی از فقها معتقدند که خونریزی بعد از نزدیکی باطل کننده روزه است، اما برخی دیگر آن را قاطع به بطلان نمی دانند.”
مترادف ها:
محکم، قاطع، مصمم، جسور، بی پروا
قطعی، حتمی، مسلم، بدون شک و تردید
قاطع، بدون تناقض، روشن
متضادها:
مردد، دودل، بی ثبات، ترسو
غیرقطعی، نامشخص، مبهم
متناقض، مغایر، متضاد