واژه « محرز » در ادبیات و اشعار فارسی بسیار کاربرد داشته است ولی امروزه به ندرت استفاده میشود ، در این مطلب به بررسی معنی این کلمه میپردازیم . ( معنی محرز چیست ? )
محرز
- آشکار
- احرازشده
- ثابت
- متقن
- محقق
- مسلم
- معلوم
- واضح
- قطعی
کلمه : | محرز |
تلفظ : | /mohraz/ مُحرَز |
محرز به انگلیسی : | Definite Undoubted Unmistakable Unquestionable |
اشتباه تایپی : | lpvc |
آوا : | mohraz |
نقش : | صفت |
معنی محرز
محرز در فرهنگ معین
محرز(مُ رَ) [ ع . ] (اِمف .) گرفته شده ، به دست آورده شده .
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.)
۱ – احراز کننده ، گرد آورنده .
۲ – پناهگاه دهنده ، در حرز کننده .
۳ – استوار کننده . ج . محرزین .
معنی محرز در فرهنگ عمید :
محرز مسلّم ، قطعی .
معنی محرز در لغتنامه دهخدا
محرز. [ م ُرِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احراز. کسی که گرد می آورد مزد را و سود می برد و برخورداری میکند از آن. (ناظم الاطباء). گردآورنده و گیرنده ٔ مزد. (آنندراج ). || استوارکننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آگاه و هوشیار.
|| پرهیزگار. (ناظم الاطباء). بازدارنده ٔ فرج از زنا. || جای پناه دهنده و در حرز کننده. || بسیار نگاهدارنده. (آنندراج ). || مکان محرز؛ جای امن و امان. (ناظم الاطباء). مکان حریز. جای استوار.
محرز. [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن فضلةبن عبداﷲبن مرة غنمی. صحابی است. جنگ بدر را درک کرد و در جنگ خیبر به سال هفتم هجری کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).
محرز. [ م ُ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده. جمعکرده شده. جمعکرده. || پناه داده. || به دست آورده. || آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. (از اقرب الموارد). || قطعی. مسلم. || مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع باشد، خواه مانع خانه باشد یا نگهبان. (از تعریفات جرجانی ).
محرز. [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن شهاب سعدی تمیمی از قدمای صحابه ٔ علی (ع ) متصف به شجاعت و اصابت رأی بود. پس از آنکه زیادبن ابیه وی را در کوفه دستگیر نمود به دست معاویه به قتل رسید (51 هَ. ق.) (از الاعلام زرکلی ).
محرز. [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابومسکین کوفی اودی و بعضی حر گفته اند. از روات است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
محرز. [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحریز. پناه دهنده ٔ جای. || استوارگرداننده ٔ جای. (از منتهی الارب ). || بسیار نگهدارنده. (آنندراج ). || نگهبان هوشیار و عاقبت اندیش. (ناظم الاطباء).
محرز شدن
- مسلم شدن
- قطعی شدن
- متقن شدن
- به ثبوت رسیدن
- ثابت شدن
محرز شدن لغتنامه دهخدا
محرز شدن . [ م ُ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسلم شدن . متیقن و قطعی شدن :این مسأله محرز شد که …، یعنی مسلم و متیقن شد.
محرض یا محرز یا محرظ / معنی محرز شدن / معنی محرز و مسلم / معني محرز در فارسي
معنی محرز چیست / معنی محرز است / معني اسم محرز / معنی محرز شدن چیست
محرز معنی دهخدا / هم معنی محرز / معنی واژه محرز / معنی کلمه ی محرز
بخوان او را خداوند یگانه
خدای بی نیاز از هر نشانه
نه شد زاده نه شد زائیده هرگز
نه همتایی برایش هست محرز