شاید شما هم در مورد نوشتن پلمپ یا پلمب دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( پلمپ یا پلمب ? )
املای صحیح این کلمه « پلمب » میباشد و « پلمپ » اشتباه است .
واژهی لاتین Plumbum به معنای سرب است ، پلمب به بستن سرب و سیم اشاره دارد ، سرب و سیم برای جلوگیری از باز کردن نامه ، درب خانه و مغازه و… کاربرد دارد و معمولا توسط ماموران دولت در همه کشور ها انجام میشود .
معنی پلمب
فرهنگ فارسی معین :
(پُ لُ) [ فر. ] (اِ.)
1 – قطعة سرب یا موم آب شده ای که برای جلوگیری از دستکاری و سوءاستفاده به سر پاکت یا در مغازه یا خانه یا مکان دیگری مهر شود، مهرو موم . (فره ).
2 – مجازاً به معنی تعطیل کردن و بستن جایی .
/polom/
معنی پلمب به فارسی :
پلمب سرب، اسرب، ساچمه، مهرسربی کوچک
معنی پلمب در فرهنگ فارسی عمید :
پلمب مُهر سربی کوچک سوراخ دار که بعد از بستن در جایی یا چیزی با نخ به آن وصل می کنند تا از دست خوردگی در امان بماند.
* پلمب شدن : (مصدر لازم) [مجاز] بسته شدن، تعطیل شدن جایی.
پلمب در جدول کلمات
مهر و موم ، پلمب سرب , مهر سربی
کلمه پلمب اشتباه تایپی ~glf آوا polom نقش اسم
کلمه : پلمپ کردن
اشتباه تایپی : ~gl~ ;vnk
- پلمب (فرهنگ عمید): مُهر سربی کوچک سوراخدار که بعد از بستن در جایی یا چیزی با نخ به آن وصل میکنند تا از دستخوردگی در امان بماند،
- پلمب شدن: (مصدر لازم) [مجاز] بسته شدن، تعطیل شدن جایی،
- پلمب (حل جدول): مهر و موم
- پلمب (فرهنگ فارسی هوشیار): فرانسوی سرب، اسربک مهر سربی کوچک
- قطعه سرب یا موم آب شده ای که برای جلوگیری از دستکاری و سوءاستفاده به سر پاکت یا در مغازه یا خانه یا مکان دیگری مهر شود، مهرو موم. (فره)، مجازاً به معنی تعطیل کردن و بستن جایی. [خوانش: (پُ لُ) [فر.] (اِ.)]
مهر و موم
در قدیم به عنوان یک اصطلاح وجود داشته است و پادشاهان پایان نامههای خود را در اصطلاح «مهر و موم» میکردند. این «مهر و موم» گاهی در امان نامه ها نیز بهکار میرفت و افرادی که این اماننامه را داشتند میتوانستند به راحتی از مرزها عبور کنند. این کلمه از آن جهت که به نشانه یا امضای پادشاه دلالت میکرد در معنای «پلمب» وضع شده است. این معادل و کلمه لاتین آن در زبان امروز بهکار میروند البته در بین مردم کلمه «پلمب» رواج بیشتری دارد.
فک پلمب
فک به معنی :
فک . [ ف َک ک ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را. (منتهی الارب ). جدا کردن و دور کردن یکی از دیگری . (از اقرب الموارد). || رهانیدن رهن را و بیرون آوردن . (منتهی الارب ). رهانیدن رهن و بیرون آوردن آن از دست مرتهن . (از اقرب الموارد).
|| آزاد کردن بنده را. || دارو در دهان کردن کودک را. || پیر خرف گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| گشادن دست را از آنچه در آن باشد. (منتهی الارب ). || گشودن عقده را.
|| از مفصل جدا کردن استخوان را.
|| از جا درآمدن آرواره ٔ کسی . (از اقرب الموارد).
|| شکستن مهر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
|| رها کردن بندی را. (از اقرب الموارد) : فتوت ایشان به جبر کسیر و فک هر اسیر متقبل و متکفل گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
هر یکی ز اجزای عالم یک به یک
بر غبی بند است و بر استاد فک .مولوی
فک پلمب به معنی شکستن و برداشتن پلمب میباشد .