اشعار سهراب سپهری در مورد مادر
مجموعه اشعار سهراب سپهری با موضوع « مادر » در این صفحه قرار داده شده است ، در ادامه اشعار زیبای دیگر شعرای معروف با موضوع مادر اضافه گردید . ( شعر در مورد مادر از سهراب سپهری )
شعر سهراب سپهری برای مادر
شب آرامی بود
میروم در ایوان
تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید
هدیهاش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد
آمد آنجا، لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد
تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند
و مرا برد به آرامش زیبای یقین
با خود میگفتم
زندگی راز بزرگی است که در ما جاری است
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاری است
زندگی آبتنی در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمدهایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟
سهراب سپهری
شعر مادر از سهراب سپهری
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
مادری دارم، بهتر از برگ درخت
دوستانی، بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
سهراب سپهری
شعر نو مادر از سهراب سپهری
تو مرا یادکنی یا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست…اما!
نفسم میگیرد، در هوایی که نفسهای تو نیست
سهراب سپهری
شعر سهراب سپهری برای مادر
تا که مادر هست
قدر او باید گفت
کف پایش بوسید
پی شادیش رفت
بعد او دنیا نیست، بعد مادر جان نیست …
سهراب سپهری
شعر سهراب برای مادر
آرزویم این است
آن چنان سیر بخندی
که ندانی غم چیست؟
سهراب سپهری
شعر در مورد مادر از سهراب سپهری
شعر کوتاه در مورد مادر
تو هستی مادرم سلطان غم ها
رفیق سختیِ روزها و شب ها
همه عالم فدای خاک پایت
که من تنها تو را دارم زِ دنیا
شعر نو در مورد مادر
در فراسوی این عالم بیکران
مادر را بیاد بیاور
که تنها در این سرای کهنه
به بالین خویش لمیده است
و تو از آن سوی عالم مادی
به وجود معنویش بوسه زدی
و او
در رویایش توراچوت کبوتری عاشق در آغوش گرفت
و گفتی:
زندگی جز جدایی نیست! مادرم!
و او
خاموش در پهنه بیکران عالم
چه دیر گفتی مادرم
شعر نو احساسی برای مادر
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم روزت مبارک ناز من
مادرم تنها تویی آواز من…
شعر فروغ فرخزاد در مورد مادر
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت می کند به تمام گل ها
و فوت می کند به تمام ماهی ها
و فوت می کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد …
شعر فریدون مشیری در مورد مادر
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه دربر داشتن
صبح، از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه ، چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوشتر است :
لذت یک لحظه مادر داشتن
شعر مادر از عبدالجبار کاکایی
مادر کنار باغچه تنها نشسته است
سرشار از سکوت و مدارا نشسته است
اشکش کبوترانه به سوگ کبوتري
بر نرده هاي خيس تماشا نشسته است
مادر فرشته اي ست که من فکر مي کنم
بر روي خاک معجزه آسا نشسته است
مادر پرنده اي ست که با بال هاي خيس
بر شاخه ي شکسته ي رويا نشسته است
مي ترسم آنقدر که گمان مي کنم زني
بر پرتگاه آخر دنيا نشسته است
مادر بايست تا بنشيند غبار ياس
مي خواهم او بايستد اما، نشسته است
شعر مهدی اخوان ثالث در مورد مادر
بیمارم ، مادر جان !
می دانم ،می بینی
می بینم ، میدانی
می ترسی ، می لرزی
از کارم ، رفتارم ، مادر جان !
می دانم ، می بینی
گه گریم ،گه خندم
گه گیجم ،گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم ، بیدارم ، مادر جان !
می دانم ، می دانی
کز دنیا ، وز هستی
هشیاری ، یا مستی
از مادر ، از خواهر
از دختر ، از همسر
از این یک ، و آن دیگر
بیزارم ، بیزارم ، مادر جان!
من دردم بی ساحل .
تو رنجت بی حاصل .
ساحر شو ، جادو کن
درمان کن ، دارو کن
بیمارم ، بیمارم ، بیمارم ، مادر جان !
مهدی اخوان ثالث
شعر منصوره موسوی در مورد مادر
روزها میگذرد، گاهی تلخ، گاهی شاد
روزها میگذرد در پس تنهایی من
سایهای هر لحظه، گوشهای منتظر است
دو نگاه نگران!
گاه خاموش و گاهی فوران
هر قدم را به جلو
میگذارم
اندکی صبر
و باز
به عقب مینگرم!
تا ببینم سایه، همچنان در عقبم مینگرد؟
آه از این همه خوبی مادر!
در کنارم هستی
مرهمی بر قلب
بیپناهم هستی
دختر سر به هوایت را تو
در کنارت، چه فداکارانه،
در بغل بگرفتی!
تا تو هستی غم من بیهوده است
غم من را تو فقط ناز ببین
در کنارت همهی سختیها
همچو رودی سیال
میرود، میگذرد
گر چه تلخ است زبان شعرم،
در درونم، به وجودت
و به گرمای نگاهت
آنقدر دل بستهام
“که خدا داند و من دانم و تو”
همهی روزهایم روز تو است
روزت شاد، لحظههایت همگی ناب وناب
منصوره موسوی
شعر ایرج میرزا برای مادر
پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر
ز جان محبوبتر دارش که دارد
ز جان محبوبتر بیچاره مادر
از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر
نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر
بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر
تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر
اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش ز سر بیچاره مادر
اگر یک سرفه بیجا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر
برای این که شب راحت بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر
دو سال از گریه روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر
چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر
سپس چون پا گرفتی، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر
تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر
به مکتب چون روی تا بازگردی
بود چشمش به در بیچاره مادر
وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر
نبیند هیچکس زحمت به دنیا
ز مادر بیشتر بیچاره مادر
تمام حاصلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر
ایرج میرزا
شعر در مورد مادر از سهراب سپهری
عالی بود اشکمون درومد
خوب بود ولی ای کاش دلنوشته بود.