شاید شما هم در مورد نوشتن ضبط یا ظبط شک کنید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( ضبط یا ظبط ? )
املای صحیح این عبارت « ضبط » میباشد و نوشتن و تلفظ آن به صورت « ظبط » اشتباه است .
معنی ضبط
مترادف و هم معنی واژه ضبط :
- گرفتن و نگهداشتن .
- حفظ کردن .
- محکم کردن .
- نگهداری .
- بایگانی .
- تصرف کردن .
- ⟨ ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار میکند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط میکنند.
- ⟨ ضبط کردن: (مصدر متعدی)
- تصرف کردن.
- بایگانی کردن.
- یادداشت کردن.
- [قدیمی] حفظ کردن در ذهن.
- آرشیو
- مندرج
- حبس
- توقیف
معنی ضبط در لغتنامه دهخدا
ضبط. [ ض َ ] (ع مص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در لغت بمعنی قطع است. ودر اصطلاح رساندن سخن بگوش شنونده است کما هو حقه ، یعنی بهمان نحو که سخن را از دیگری فراگرفته. سپس درک سخن باشد بقسمی که در موقع رساندن بغیر معنی آن بر شنونده روشن و هویدا بود.
سپس در حفظ و نگاهداری سخن چندان کوشش ورزد و در خاطر چندان آن سخن را بیاد آورد که هنگام شنواندن بغیر بتواند بدون هیچ تغییر و تبدیلی آن سخن را بنحوی که شنیده و فراگرفته ادا کند.کذا فی الجرجانی. یاد گرفتن. حفظ کردن :
کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست
فهم و ضبط نکته ٔ مشکل نجستمولوی
|| نگاه داشتن چیزی را بهوش. (منتهی الارب ). نگاه داشتن به حزم و هوش. (منتخب اللغات ) : و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند و ضبط آن بر ایشان سبک خیزد. (کلیله و دمنه ).
|| در قبضه آوردن و اداره کردن سرزمینی آنچنان که اوضاع آن به سامان آید : آن دیار تا روم و از دیگر جانب تا مصر طولاً و عرضاً به ضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 323). اهل جمله آن ولایات گردن برافراشته تا نام ما بر آن نشیند و به ضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی ).
|| در حیطه ٔ تصرف و تسلط خود نگه داشتن : چون رسول دررسید جواب فرستاد که خراسان بشوریده است و من بضبط آن مشغول بودم. (تاریخ بیهقی ).
|| انجام دادن و به نظم آوردن : احمد و شکر بگریستند و بیرون آمدند و بضبط کارها مشغول شدند. (تاریخ بیهقی ص 357). اعیان و مقدمان نیک بکوشیدند تا کار ضبط شد. (تاریخ بیهقی ص 342).
|| حفظ کردن و صیانت چیزی :
سلطان علاء دولت کز یُمن دولتش
در ضبط دین و دنیا عالیست کار تیغ
مسعودسعد
ضبط مسالک و حفظ ممالک… به سیاست منوط. (کلیله و دمنه ).
ادامه معنی در لغتنامه دهخدا
هم سیاست پادشاهان را در ضبط ممالک بدان ملاذ تواند بود. (کلیله و دمنه ).
|| نگاه داشتن. (دهار) : یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت ، طاقت ضبط آن نیاورد. (گلستان ). || فراهم آوردن. (دهار). || ضُبطت الارض (مجهولاً)؛ باران باریده شد زمین. (منتهی الارب ).
– در ضبط آوردن ؛ به تصرف درآوردن و زیر فرمان آوردن : تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. (کلیله و دمنه ).
– ضبطالقلم ، ضبط قلم ؛ نهادن حرکات کلمه ای را با قلم ، یعنی زیر و زبر و پیش و جزم و مدّ در بالا یا زیر کلمه نهادن و یا با بیان تمام آنها را ادا کردن چنانکه گوئی طاهر به طاء مشالّه ٔ به الف کشیده و کسر هاء هوّز و سکون راء.
– ضبط کردن ؛ حفظ کردن. اداره کردن. نگاهداری : پادشاه چون مُلکی… بگیرد و آن را ضبط نتواند کرد… همه ٔ زبانها را در گفتن اینکه وی عاجز است مجال تمام داده باشد. (تاریخ بیهقی ). ما را چندین ولایت در پیش است ، آن را به فرمان امیرالمؤمنین می باید گرفت و ضبط کرد. (تاریخ بیهقی ).
بخش پایانی معنی در لغتنامه دهخدا
– || تصرف کردن. در قبضه آوردن : و ما را با خود برد و آن نواحی ضبطکرد و بما سپرد و بازگشت بسبب نالانی و نزدیک آمدن اجل. (تاریخ بیهقی ص 216). به هرچه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و حیل و فریفتن غلامان و ضبط ولایات…بسیار کرده اند و هیچ باقی نخواهند گذاشت. (تاریخ بیهقی ص 599).
ملک بیک حمله ضبط کردی احسنت
این ظفرت بر خلود ملک ضمانست.؟
|| مقاومت و پایداری کردن : خوارزمشاه بانگ برزد و مددی فرستادن از قلب ، ضبط نتوانست کردن. (تاریخ بیهقی ).
|| به نظم آوردن ونیک انجام دادن. اداره کردن : دیگر روز بدرگاه آمد کار ضبط کرد و مردی شهم و کافی بود. (تاریخ بیهقی ). سالاری محتشم فرستاده آید… تا آن دیار که گرفته بودیم ضبط کند و دیگر گیرد. (تاریخ بیهقی ص 76). دریغ چون اریارق که اقلیمی ضبط توانستی کردن. (تاریخ بیهقی ص 229).
|| حفظ کردن و در اختیار داشتن : هر مردی که تن خود را ضبط تواند کرد… وی را خردمند خویشتن دار گویند. (تاریخ بیهقی ).
|| زیر فرمان آوردن : غلامان گردن آورتر از مرگ خوارزمشاه شمّتی یافته بودند شمایان را بدین رنجه کردم تا ایشان را ضبط کرده آید. (تاریخ بیهقی ص 358).
|| حفظ کردن و در اختیار گرفتن : و ما چون از ری حرکت کردیم تا تخت ملک پدر را ضبط کرده آید و بدامغان رسیدیم بوسهل زوزنی بما پیوست. (تاریخ بیهقی ص 323).
|| در ضبط آمدن ؛ به تصرف درآمدن و زیر فرمان قرار گرفتن : و تمام ممالک غزنین و زابلستان… در ضبط فرمان آن شاهنشاه محتشم… آمد. (کلیله و دمنه ).
– ضبط گونه ؛ شبه تصرف : خراسان را ضبطگونه ای کرد. (تاریخ بیهقی ص 429).
– ضبط و ربط ؛ از اتباع است.
ضبط. [ ض َ] (ع اِ) جائی که اوراق و اسناد ملی را نگهداری کنند. آنجا که اوراق اداره را نگاه دارند. بایگانی .
ضبط. [ض ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَضبط و ضَبطاء. (منتهی الارب ).
ضبط. [ ض َ ب َ ] (ع مص ) بهر دو دست کار کردن. (منتخب اللغات ).
معنی ضبط در لغتنامه معین
ضبط(ضَ) [ ع . ] :
۱ – (مص م .) حفظ کردن ، نگاه داشتن .
۲ – گرفتن ، در تصرف آوردن .
۳ – (اِمص .) نگاه داری ، حفظ .ضبط صوت ( ~ صُ) [ ع . ] (اِمر.) دستگاهی الکتریکی یا الکترونیکی که می توان به کمک آن اصوات را روی نوار مخصوص ضبط و پخش کرد.
ضبط و ربط (ضَ طُ رَ) (حامص .) :
- جمع و جور کردن .
- ۲ – اداره و سرپرستی جایی یا کاری .
- ۳ – یادداشت کردن .
ضبط یا ظبط ?
معنی ضبط در فرهنگ عمید
ضبط:
- گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن.
- محکم کردن.
- نگه داری.
- بایگانی.
- تصرف کردن.
* ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند.
* ضبط کردن: (مصدر متعدی)
- تصرف کردن.
- بایگانی کردن.
- یادداشت کردن.
- [قدیمی] حفظ کردن در ذهن.
* ضبط وربط:
- انتظام، آراستگی، نظم وترتیب.
- یادداشت کردن.
کلمه : | ضبط |
اشتباه تایپی : | qfx |
آوا : | zabt |
نقش : | اسم |
ضبط یا ظبط ?
ضبط به انگلیسی
English | فارسی |
confiscation record recording register registration repossession | ضبط |
attachment | ضبط (حقوق) |
registered | ضبط شده |
capture confiscate record register repossess | ضبط کردن |
recorder | دستگاه ضبط |
cassette player cassette recorder Dictaphone tape recorder | دستگاه ضبط صوت |
ضبط به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
ارتباط | ضبط |
ارتباط , تسجيل , حجز | ضبط |
تسجيل | ضبط |
حجز | ضبط |
توقيف | ضبط |