شاید شما هم در مورد نوشتن مطبوع یا متبوع دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( مطبوع یا متبوع ? )

املای صحیح این کلمات به معنای مورد نظر شما بستگی دارد . اگر منظور شما « مطلوب » و « دلپذیر » است املای درست « مطبوع » می‌باشد . اما اگر منظور شما « پیروی شده » و « اطاعت شده » است املای درست آن « متبوع » است .

مطبوع
مطبوع

معنی مطبوع

مترادف و معادل واژه مطبوع:

  • پسندیده
  • خوب
  • خوشایند
  • کش
  • دلپذیر
  • دلپسند
  • دلچسب
  • دلخواه
  • زیبا
  • مرغوب
  • مفطور
  • مطلوب
  • مقبول
  • ملایم
  • نیک
  • دلپذیر
  • دلنشین
  • گوارا

متضاد واژه مطبوع : نامطبوع


تلفظ متبوع :

/matbu’/

تلفظ مطبوع

معنی مطبوع در لغتنامه دهخدا

مطبوع. [ م َ ] (ع ص ) خوش آینده و مرغوب طبع. (غیاث ) (آنندراج ). خوش آیندو خنیده و موافق میل و موافق طبع و مرغوب طبع و دلنشین و دلچسب و مقبول و خوشگل. (ناظم الاطباء). مرغوب.مطابق میل. مطابق طبع. خوش آیند. دل پسند. خاطرپسند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس این مسئله بخلاف آن قیاس است که خواجه کرده است که یزدان مطبوع است بر خیر و قادر نیست بر شر و اهریمن مطبوع است بر شر و قادر نیست بر خیر. (کتاب النقض ص 446). گویندهر مکلف که مطبوع باشد از قبل خدای تعالی بر ایمان و طاعت هرگز کفر نتواند آوردن. (کتاب النقض ص 446).

غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی
بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی

سعدی

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست هوس کوتاه از دامن ادراکت

سعدی

فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانند
که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی

سعدی

سلطان را سخن گفتن او مطبوع آمد. (گلستان ).
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صیدآن شاهد مطبوع شمایل باشی

حافظ

از بهر دل کسی بدست آوردن
مطبوع نباشد دگری آزردن.(ازامثال و حکم ج 1 ص 108).

ترکیبات مطبوع در لغتنامه دهخدا

  1. غیرمطبوع ؛ بدگل وزشت و غیرمقبول و برخلاف میل. (ناظم الاطباء).
  2. مطبوع افتادن ؛ خوش آمدن. مورد قبول و خوش آیندی قرار گرفتن.
  3. نامطبوع ؛ ناخوشایند : لاجرم در بزرگی نامقبول و نامطبوع آمد. (گلستان ).


|| چاپ شده و به طبعرسیده. (ناظم الاطباء). مهرکرده شده. نقش کرده. چاپ زده. چاپ کرده. چاپی. مقابل خطی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.

مطبوع در لغتنامه معین

مطبوع (مَ) [ ع . ] (اِمف .) ۱ – خوش آیند، دلپذیر، مطلوب طبع . ۲ – طبع شده، چاپ شده .

معنی مطبوع در فرهنگ عمید

مطبوع =

۱. چاپ شده.
۲. چیزی که باب طبع انسان باشد.

lxf,u

مطبوع به انگلیسی

Englishفارسی
agreeable
acceptable
balmy
bland
delectable
deliciously
enjoyable
kindly
pleasant
pleasing
sweet
toasty
welcome
مطبوع
printed
printed matter
مطبوع
jolly
yummy
مطبوع (عامیانه)
air conditioningتهویه مطبوع
offensiveنا مطبوع (کریه)
air conditionerدارای تهویه مطبوع
مطبوع به انگلیسی

مطبوع به عربی

متن اصلیمعنی
حلويمطبوع
حلوي
صحيح
لذيذ
لطيف
متانق
مرح
موافق
وسيم
مطبوع
صحيحمطبوع
لذيذمطبوع
لطيفمطبوع
مطبوع به عربی

هم خانواده مطبوع

  • مطب
  • مطبعه
  • مطبوع
  • مطبوعات
  • مطبوعاتچي
  • مطبوعاتي
  • مطبوعيت
  • مطبوغ

معنی متبوع

متبوع
متبوع

مترادف و معادل واژه متبوع:

  • پیروی شده
  • اطاعت شده
  • تبعیت شده

/matbu’/

متضاد واژه متبوع: تابع .

معنی متبوع در لغتنامه دهخدا

متبوع. [ م َ ] (ع ص ) پیروی کرده شده. (آنندراج ) (غیاث ). پیروی کرده شده. (ناظم الاطباء). پیروی شده. تبعیت کرده شده. اطاعت شده. مقابل تابع : اخلاق پسندیده مدروس گشته… و متابعت هوا سنت متبوع. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 56). و خوانین و امراء لشکریان و سایر خلایق از تابع و متبوع به نوحه و زاری درآمده. (ظفرنامه ٔ یزدی ).

|| پیشوا و رئیس و سرور. (ناظم الاطباء).
– متبوع امت ؛ پیشوای امت. (از ناظم الاطباء).

متبوع. [ م ُ ت َ ب َوْ وِ ] (ع ص ) کسی که با قولاج چیزی را اندازه کند. || فراخ گام. || دراز رسن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تبوع شود.

معنی متبوع در لغتنامه معین

متبوع (مَ) [ ع . ] (اِفا.) پیروی شده .

کلمه : متبوع
اشتباه تایپی : ljf,u
آوا : matbu’
نقش : صفت
واژه مطبوع

معنی متبوع در فرهنگ عمید

متبوع = کسی یا چیزی که از آن پیروی می شود، پیروی شده: کشور متبوع

مطالب پیشنهادی

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 104

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir