شاید شما هم در مورد نوشتن چشب یا چشم دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( چشب یا چشم ? )
املای فارسی صحیح آن « چشم » است و نوشتن آن به صورت « چشب » نادرست است .
چشم
مترادف و معادل چشم :
- دیده
- عین
- دید
- رویت
- نظر
- نگاه
- امید
- انتظار
- توقع
- عزیز
- گرامی
- چشم زخم
- حدقه
معنی چشم گفتن : چشم گفتن یا بر چشم یا بر روی چشم ، کنایه از قبول کردن کاری است.
به روی چشم به زبان عربی :
اصطلاحات را نمیتوان به صورت کلمه کلمه معادل سازی کرد . در زبان عربی « نعم سیدی » در امور نظامی معال « بله قربان » و « چشم » میباشد در صحبت های محاوره ای عرب ها میگویند « نعم حبیبی » و این اصطلاح را معادل چشم دانست .
به روی چشم به زبان انگلیسی :
Consider it done.
/CaSm/
معنی چشم در لغتنامه دهخدا
چشم. [ چ َ /چ ِ ] (اِ) معروفست که عرب «عین » گویند. (برهان ). ترجمه ٔ عین. (آنندراج ).آن جزء از بدن انسان و حیوان که بر بالای آن ابرو جا گرفته و آلت دیدنست. (فرهنگ نظام ).
عضو آلی مدرک رنگها. عین و آلت ابصار و دیده و چشم که آلت ابصار باشد عبارت است از کره ٔ مجوفی مرکب از چندین غشاء، و ممتلی از رطوبتی موسوم به رطوبت بیضیه ، و غشاء خارجی که صلبیه نامیده میشود، و عبارتست از سفیدی چشم و احاطه میکند غشاء دیگری را موسوم به مشیمه و در جانب قدام چشم ، صلبیه دارای ثقبه ایست که در آن ثقبه مشاهده میگردد .
جزء شفاف و غیر حاجب ماورائی موسوم به قرنیه که ازسطح چشم برآمدگی دارد و نور عبور میکند از قرنیه و پس از آن از اطاق کوچکی میگذرد و ممتلی از مایعی موسوم برطوبت زجاجیه و برخورد مینماید یک نوع حجابی را که موسوم است به عنبیه این عنبیه دارای ثقبه ایست موسوم به حدقه و آن را مرتبط میکند با فضای داخلی چشم ، و در خلف حدقه نور میگذرد از یک جسم جامد غیر حاجب ماورائی موسوم به جلیدیه و از آن گذشته برخورد مینماید شبکیه را و این شبکیه عبارتست از غشاء داخلی چشم ودر آن ادراک میگردد .
مبصراتی که شخص بر آنها احاطه دارد و شبکیه نیست مگر انبساط عصب باصره و بواسطه ٔ این عصب است که میرسد بدماغ هر چه که از اثر نور در چشم منطبع گشته است. (ناظم الاطباء).
ترکیبات واژه چشم
- چشم گود شدن ؛ کنایه از لاغر شدن.
- چشم کسی را دزدیدن ؛ هنگام غفلت او از دیدن ، کاری را انجام دادن.
- چشم بر پشت پا دوختن ؛ کنایه از با شرم و حیا بودن یا خجالت کشیدن .
- چشم براه داشتن ؛ در انتظار چیزی یا کسی بودن.
- چشم از جهان بستن ؛کنایه است از مردن و دم درکشیدن .
- تنگ چشم ؛ دارای چشمی ریز همچون چشم برخی از چینیان و ترکان .
- پیش چشم داشتن ؛ در نظر داشتن و از نظر گذراندن .
- از چشم کسی افتادن ؛ منفور آن کس شدن .
معنی چشم در لغتنامه معین
چشم(چَ یا چِ) [ په . ] (اِ.) :
- عضو بینایی در انسان و حیوان ، دیده .
- نگاه ، نظر.
- (عا.) معمولاً هنگام قبول کاری یا خواهش شخصی بر زبان می آورند.
کلمه : | چشم به روی چشم |
اشتباه تایپی : | ]al fi v,d ]al |
آوا : | CaSm |
نقش : | قید |
معنی چشم در فرهنگ عمید
چشم :
- (زیست شناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.
- [مجاز] نظر، نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.
- [مجاز] انتظار، توقع: گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).
- [عامیانه، مجاز] = * چشم شور.
- (شبه جمله) [عامیانه، مجاز] هنگام قبول کاری با احترام نسبت به مخاطب گفته می شود.
* چشم از جهان بستن: [مجاز] مردن: چو سالار جهان چشم از جهان بست / به کین خواهی تو را باید میان بست (نظامی۲: ۱۶۲).
* چشم از جهان فروبستن: [مجاز] = * چشم از جهان بستن
* چشم باز کردن:
۱. بیدار شدن از خواب.
۲. [عامیانه، مجاز] چیزی را به دقت نگریستن و مواظب آن بودن.
* چشم بد: = * چشم شور: چه نیروست در جنبش چشم بد / که نیکوی خود را کند چشم زد (نظامی۶: ۱۰۷۶)، ندانم چه چشم بد آمد بر اوی / چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی (فردوسی: ۴/۳۳۸).
مرسی عالی بود