شاید شما هم در مورد نوشتن مسئول یا مسوول دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( مسئول یا مسوول ? )
با وجود تلاش عده ای برای حذف « ء ئ ئـ » از زبان فارسی ولی همچنان نوشتن همزه رایج میباشد و در کلمات عربی پرکارد در زبان فارسی هنوز نوشتن همزه درست میباشد . در نتیجه نوشتن « مسئول » را درست و نوشتن « مسوول » را نادرست میدانیم .
فهرست مطالب
معنی مسئول
مسئول در عربی یعنی کسی که از او سوال کنند . معنی آن در افکار عامه ایرانی مدیر ، رئیس دولتی و… میباشد .
مترادف و معادل واژه مسئول :
- چیزی خواهش شده : واطلاب سوال و اسعاف مسئول ایشان واجب دانست
- کسی که فریضه ای برذمه دارد که اگر بر آن عمل نکنداز او باز خواست شود
- مکلف
- موظف
- وظیفه مند
- سرپرست
- مامور
- متصدی
- مدیر
- وظیفه شناس
جمع مسئول : مسئولین .
معنی مسئول در لغتنامه دهخدا
مسؤول. [ م َ ئو ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدرسؤال. کسی که از وی سؤال کنند. (ناظم الاطباء).
سؤال شده. پرسیده شده. پرسش شده. (ناظم الاطباء). پرسیده.سؤال کرده. (دهار) : اًن السمع و البصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً. (قرآن 36/17).
توئی مقبول و هم قابل توئی مفعول و هم فاعل
توئی مسؤول و هم سائل توئی هر گوهر الوانناصرخسرو.
- مسؤول ٌبه ؛ چیزی که آن را سؤال کنند ودرخواست نمایند. (ناظم الاطباء). مسؤول عنه.
- مسؤول ٌعنه ؛ مسؤول به.
- || خواسته شده از وی چیزی را. (منتهی الارب ). خواسته شده. (آنندراج ) (غیاث ). کسی که از او درخواست نمایند.(ناظم الاطباء). درخواست شده. طلب کرده شده. تقاضاشده. (ناظم الاطباء).
- مسؤول بودن ؛ موظف بودن به انجام امری.
- || خواسته. (دهار).درخواست. استدعا. (ناظم الاطباء). خواهش شده. مراد. خواهش. چیزی خواهش شده : برموجب درخواست ایشان رفتن لازم دیدم و اطلاب سؤال و اسعاف مسؤول ایشان واجب دانست. (المعجم چ مدرس رضوی ص 19).
- مسؤول کسی را اجابت کردن ؛ خواهش کسی را برآوردن.
- || مؤآخذ. موأخذه شده. مورد بازخواست. آن که از او بازخواست شود. بازخواست شده. که بازخواهی کنند از او.
- مسؤول بودن ؛ مؤاخَذ بودن. (ناظم الاطباء). متعهد بودن. مورد بازخواست به سبب تعهد حفظ و حراست بودن.
- || ضامن. پایندان.
- مسؤول دانستن ؛ متعهد دانستن. ضامن دانستن.
- مسؤول کردن ؛ ضامن کردن. متعهد کردن. به عهده گذاشتن.
معنی مسئول در لغتنامه معین
مسئول (مَ) [ ع . مسؤول ] (اِمف .) خواسته شده، پرسیده شده .
معنی مسئول در فرهنگ عمید
مسئول =
- سرپرست، رئیس.
- کسی که نسبت به چیزی وظیفه یا تعهد دارد.
- آن که مورد پرسش یا بازخواست قرار می گیرد.
مسئول در زبان عربی
کلمه هم خانواده | معنی |
---|---|
متسول | متسول : گدا , درويش , دربدر , ساءل , گدايي کننده |
مسئول | مسئول : صاحب منصب , عاليرتبه , رسمي , موثق و رسمي |
مسئول | مسئول : مسلول , مسلول حساب , قابل توضيح , جوابگو , ملتزم ضامن , پاسخ دار , جواب دار , عهده دار , مسلوليت دار , معتبر , ابرومند |
مسئوليت | مسئوليت : جوابگويي , مسلوليت , دين , بدهي , فرض , شمول احتمال , بدهکاري , استعداد , سزاواري , بار , تعهد , بخشيدن امرزيدن , معاف کردن , فرو نشاندن پول رسانيدن , وجه فرستادن , عهده , ضمانت |
سوال | سوال : سوال , پرسش , استفهام , مسلله موضوع , پرسيدن , تحقيق کردن , ترديد کردن در |
سوال | پرسش، تكدي، خواهش، تقاضا، سوال كردن |
سولت نفسه | را در سر پروراند، را به مخيله راه داد، وسوسه شد كه، هوس كرد كه |
متسول | گدا، متكدي، سائل |
مسئول به زبان انگلیسی
English | فارسی |
responsible, accountable | مسئول |
unaccountable , irresponsible | غیر مسئول |
liable | مسئول (حقوق) |
اشتباه تایپی : | ls,,g lsm,g |
کلمه : | مسوول مسئول |
نظرتون اشتباهه؛ مسؤول کلمه ای عربی است، برای همین وقتی که از این کلمه و مشتقات آن زبان فارسی استفاده میکنیم، در عین حال که در ساختار جمله، از دستور زبان فارسی تبعیت می شود، اما در ساختار داخلی خود کلمه از زبان مادر یعنی زبان عربی تبعیت میکنیم. با این توضیح که همزه در زبان عربی حرکه ندارد و حرکه و شکل خودش را از مصوت های متجانس میگیرد، یعنی هر جا همزه با مصوت کوتاهِ « َ» یا مصوت بلندِ «آ» بیاید به شکل «أ» نوشته می شود؛ هر جا با مصوت کوتاهِ « ُ» یا مصوت بلندِ «و» بیاید به شکلِ «ؤ» نوشته می شود و هر جا با مصوت کوتاهِ « ِ» یا مصوت بلندِ «ی» بیاید به شکل «ئ» نوشته می شود. مثال: مسأله / مسؤول / سائل
بهتر است آنچه به نفع زبان پارسی است را گسترش دهیم و در جهت تضعیف زبان پارسی گامی بر نداریم. به همین دلیل واژه مسوول به جای مسئول و هیات به جای هیئت یا داوود به جای داود درست می باشد.