حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه عریان را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( عریان یعنی چه ? )
فهرست مطالب
معنی عریان
مترادف و معادل واژه عریان:
- برهنه
- پتی
- عور
- لخت
- برهنه
- طاس
- عریان
- کچل
- بی مو
- کل
- بی لطف
- بی ملاحت
- فضاى باز و بدون پوشش
زبان : عربی .
تلفظ عریان :
/~oryAn/
متضاد واژه عریان :
- پوشیده
- مستور
معنی عریان در لغتنامه دهخدا
عریان. [ ع ُرْ ] ( ع ص ) برهنه. ( منتهی الارب ) ( دهار ). آنکه لباسهای خود را کنده باشد. ( از اقرب الموارد ). عاری. عار. عور. لخت. لوت. روت. رود. روده. روخ. تهمک. ورت. ج ، عریانون. ( منتهی الارب ) :
ز علم و طاعت جانت ضعیف و عریانست
بعلم کوش و بپوش این ضعیف عریان راناصرخسرو
زنهار چنانک آمده ای اول از آنجا
خیره نروی گُرْسنه و تشنه و عریانناصرخسرو
نیست پوشیده که شاه حیوانی تو
که نه عریانی و ایشان همگان عریانناصرخسرو
وقت پیکار نقش خانه فتح
نفس آن حله پوش عریان بادمسعودسعد
چون صفر و الف تهی و تنها
چون تیر و قلم نحیف و عریان
خاقانی
عریان ز حوض ماهی سوی بره روان شد
همچون بره برآمد پوشیده صوف اصفر
خاقانی
تو زین احرام و زین کعبه چه دانی کز برون چشمت
ز کعبه پوشش دیده ست و از احرام عریانیخاقانی
از برونم پرده اطلس چه سود
چون برون پرده عریان میزیَم
عطار
قفاخورد و گریان و عریان نشست
جهاندیده ای گفتش ای خودپرست
سعدی
سفر کرد بامدادان ، دیدند عرب را گریان و عریان
( گلستان سعدی ).
کشته از بس که فزون است کفن نتوان کرد
فکر خورشید قیامت کن و عریانی چند
نظیری
از نور مهر و ماه چه میکاهد
گر کسوتی ببخشد عریان را
قاآنی
از لعاب سنگ تابد شعله عریان عشق
پرده چون پوشد کسی بر سوزش پنهان عشق
صائب ( از آنندراج ).
– عریان النَّجی ؛ زن و نیز مردی که راز را نتواند پوشید. ( منتهی الارب ). آنکه سرّ و راز را کتمان نکند. ( از اقرب الموارد ).
|| بمجاز، بری. دور. محروم :
بسان آدم دور اوفتاده ایم از خلد
از آن ز لهو و نشاط و سرور عریانیم
مسعودسعد.
ادامه معنی عریان در لغتنامه دهخدا
|| ریگستانی که هیچ نرویاند. ( منتهی الارب ): رمل عریان ؛ قطعه ای از ریگ است که بصورت محدب حرکت کند، و یا توده ای از ریگ که درختی بر آن نباشد. ( از اقرب الموارد ).
|| اسب دراز. ( منتهی الارب ). اسب خرامان و درازدست وپا. ( از اقرب الموارد ).
عریان. [ ع ُرْ ] ( اِخ ) لقب باباطاهر، عارف و شاعر معروف همدان در قرن پنجم است. رجوع به باباطاهر شود.
عریان. [ ع ُرْ] ( اِخ ) النذیر العریان. مردی از خثعم معروف به دیانت. ( ناظم الاطباء ).
مردی از خثعم که در واقعه ذی الخلصة، عوف بن عامر بر او حمله برد و دست او و همسرش راقطع کرد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به نذیر شود.
عریان. [ ع ُرْ ] ( اِخ ) ( بنوالَ… ) نام بطنی از حمیر است. ( از ناظم الاطباء ).
عریان. [ ع ُرْ ] ( اِخ ) قلعه ای است به مدینه و ریگ توده ای. ( منتهی الارب ).
نام ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه. ( ناظم الاطباء ).
قلعه و کوشکی است در مدینه ازآن ِ بنی النجار از خزرج ، در صقعالقبلة از آل النضر، از قوم انس بن مالک. ( از معجم البلدان ).
عریان . [ ع ُرْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خورشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار. سکنه آن 635 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات ، پنبه ، گردو و بادام است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
معنی عریان در لغتنامه معین
عریان (عُ ) [ ع . ] (ص . ) = لخت ، برهنه .
عریان یعنی چه ?
معنی عریان در فرهنگ عمید
برهنه، لخت.
آوا: /~oryAn/ اشتباه تایپی: uvdhk نقش: صفت
عریان یعنی چه ?
عریان به انگلیسی
- naked
- bare
- nude
- altogether
- bald
- simple
- unvarnished
عریان درسته یا الریان ؟
سلام ممنون از سایت خوبتون
عریان درستشه