شاید شما هم در مورد نوشتن انحطاط یا انحتاط دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( انحطاط یا انحتاط ? )
انحتاط یا انحطات یا انحطاط ? انهتات یا انهطات یا انهطاط یا انهتاط یا انحتات یا انحطات یا انحطاط یا انحتاط ?
املای صحیح این واژه « انحطاط » میباشد و نوشتن به صورت « انحتاط » نادرست است .
فهرست مطالب
انحطاط یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه انحطاط :
- انخفاض
- انقراض
- انهزام
- زوال
- شکست
- نابودی
- پستی
- فروشدن
- پستی گراییدن
- نابودشدن
- پایین افتادن
تلفظ انحطاط :
/~enhetAt/
لغت نامه دهخدا
انحطاط. [ اِ ح ِ ] ( ع مص ) سوی نشیب رفتن شتر بکشیدن مهار.
|| فرود آمدن در منزل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فرود آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ فارسی معین ). بیفتادن. ( مصادر زوزنی ). فروافتادن. فرود آمدن. پست شدن. به پستی گراییدن. بزیر آمدن. ( فرهنگ فارسی معین ). نزول و انهباط. ( یادداشت مؤلف ).
|| بشتاب رفتن شتر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). شتافتن. ( مصادر زوزنی ). یقال : انحط البعیر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
|| کم شدن بها و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رو بکمی نهادن چیزی.( غیاث اللغات ). فروآمدن نرخ چیزی. ارزان شدن. ( یادداشت مؤلف ). یقال : انحط السعر و غیره. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِمص ) کمی و کاهش مانند کاهش درد :
هم بنماند چنین هم بود از قدر صدر
درد ورا انحطاط رنج ورا انتهاخاقانی.
ترکیبات انحطاط در لغتنامه دهخدا
– انحطاط بیماری ؛ تخفیف یافتن بیماری. انحطاط مرض : چون اثر نضج پدید آید بیماری اندر انحطاط افتاد یعنی نقصان گرفت و بیمار از خطر بیرون آمد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به انحطاط جزئی و انحطاط کلی وانحطاط مرض درهمین ترکیبات شود.
– انحطاط جزئی ؛ در اصطلاح طب ، زمان راحت و آن از ازمان صحت باشد. ( از بحر الجواهر ). عبارت از اوقات آسایش و راحتی بیماران در روزگاران تندرستی پس از دفع بیماری است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
– انحطاط کلی ؛ در اصطلاح طب ، استیلاء قوه تن بر ماده بیماری. ( از بحر الجواهر ).
نزد پزشکان چیرگی نیروی بدن بر ماده بیماری باشد و گاه از انحطاط کلی انحطاط غیرحقیقی خواهند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
– انحطاط مرض ؛ کم شدن اشتداد بیماری.
|| فرو افتادگی و بپایین آمدگی. ( ناظم الاطباء ). پستی. ( فرهنگ فارسی معین ): ما سزاواریم بدانچه منزلتی عالی جوییم و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم. ( کلیله و دمنه ).
– انحطاط فکر ؛ پستی اندیشه. ( فرهنگ فارسی معین ).
– سن انحطاط ؛ سن متکهلین و آن نزدیک سال شصت باشد. ( بحر الجواهر ).
|| نزد اهل هیئت مقابل ارتفاع باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ابوریحان در التفهیم آرد : آفتاب یاستاره یا هرکدام نقطه مفروض که نهی و بروی و بر قطب افق دایره بزرگ به وهم بگذاری ، ارتفاع آن چیز قوسی بود که از این دایره میان او و میان افق افتد و همیشه عمودی بود بر افق ایستاده و تمام این ارتفاع ، آن قوس بود که از سمت الرأس که یکی قطب است از آن افق ،تا بدان چیز افتد.
و اگر او زیر افق باشد و همان دایره بر وی اندیشی ، آن قوس که میان او و میان افق افتد این دایره ، انحطاطش خوانند و آنچ میان او و میان سمت الرجل بود که دیگر قطب افق است تمام انحطاط خوانند. ( از التفهیم چ همایی ص 181 ). و رجوع به حاشیه همین کتاب شود.
معنی انحطاط در لغتنامه معین
(اِ حِ ) [ ع . ] =
- (مص ل . ) پست شدن .
- (اِمص . ) پستی .
معنی انحطاط در فرهنگ عمید
۱. فرود آمدن.
۲. پست شدن، به پستی گراییدن.
اشتباه تایپی: hkpxhx آوا: /~enhetAt/ نقش: اسم
انحطاط به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
انْحِطَاط | انْحِطَاط : [حطّ]: مص، به عقب برگشتن و عقب افتادگى؛ «عَصْرُ الانحطاط»: دوران عقب افتادگى بويژه در ادبيات؛ «الانْحِطاطُ النفسيّ»: عقب ماندگى نيروى انديشيدن. |
انحطاط | انحطاط : پوسيدگي , فساد , زوال , خرابي , تنزل پوسيدن , فاسد شدن , تنزل کردن , منحط شدن , تباهي |
انحطاط | سقوط كردن، تنزل كردن، افت كردن، پس رفتن، انحطاط پيدا كردن، فرو ريخته شدن، افتادن (از ارزش) ساقط شدن، پايين آمدن. |
حَطِيطَة | حَطِيطَة : [حطّ]: اسم است از آنچه كه بها و قيمت را پائين آورد، بهاى كم كرده شده. |
حَطَاط | حَطَاط : [حطّ]: كف شير (طب): دانه يا جوش كه در صورت پديد آيد. |
انحطاط به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
decadence declination decline degeneracy degeneration effeteness falloff ruin | انحطاط |
wane | دوران انحطاط |
degenerative | انحطاط آور |