حتما برای شما هم پیش آمده است، واژه قث را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( قث یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی قث
مترادف و معادل واژه قث :
- گیاهی ریزه
- کشیدن
- دور کردن
- راندن
- کندن گیاه
اشتباه تایپی: re
تلفظ قث :
قث یعنی چه ?
معنی قث در لغتنامه دهخدا
قث. [ ق َث ث ] ( ع اِ ) گیاهی است ریزه.
|| ( مص ) کشیدن. گویند: فلان یَقُث مالاً؛ یعنی یجرّ؛
راندن و برکندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و فعل آن از نصر است. ( منتهی الارب ).
غث یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه غث:
- کم گوشت
- لاغر
- کذب
- نادرست
- چاق
- سمین
- فربه
- درست
- راست
- سست و سخت ( تناقض )
- درست و نادرست
- صدق و کذب
معنی غث در لغتنامه دهخدا
غث. [ غ َث ث ] ( ع ص ) لاغر. ( غیاث اللغات ). کم گوشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): لحم غث ؛ گوشت لاغر. ( منتهی الارب ). و تأنیث آن غثة. ( اقرب الموارد ). مقابل سمین. غث و سمین ؛ لاغر و فربه.
|| سخن تباه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): حدیث غث ؛ سخن تباه. ( منتهی الارب ). حدیث غث ؛ سخن ناخوش. ج ، اَغِثّاء. ( بنقل دزی ) : قاصدان از قصداربر کار کرد، و میفرستاد سوی بلخ ، و غث و سمین می بازنمود عبدوس را پنهان. ( تاریخ بیهقی چ غنی ص 250 ).
جواب داد خرد کاین گمان مبر به سخاش
که در گمان همه غث و سمین تواند بود …ابوالفرج رونی
چون صدق با کذب و غث با سمین و صواب با خطا امتزاج و اختلاط پذیرد تمییز عسر شود. ( تاریخ بیهق ص 16 ).
گرچه در تألیف این ابیات نیست
بی سمین غثی و بی غثی کروتانوری
و از هرچه حادث شود، غث و سمین. و معین و مهین ، و صلاح و فساد، و خیر و شر بدانی. ( سندبادنامه چ احمدآتش ص 87 ).
|| گوشت گنده.
|| ( اِ ) ریم. خون. ( غیاث اللغات ).
|| ( مص ) روان شدن ریم جراحت. ( آنندراج ). روان شدن غثیثه جرح : غث الجرح غثاً و غثیثاً ( منتهی الارب ) دویدن ریم از جراحت ( تاج المصادر بیهقی ).
|| از هر کسی چیزی پرسیدن و چیزی نوشتن: یقال ما یغث علیه احد؛ یعنی از هرکس سؤال می کند و چیزی میخواهد ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
|| چیزی را بد ندانستن تا آن را ترک گفتن: لایغث علیه شی: یعنی چیزی را بد نمیداند تا آن را ترک کند ( منتهی الارب ).
|| مجازاً فاسد و تباه شدن گوشت و هر چیز ( غیاث اللغات ).
معنی غث در لغتنامه معین
(غَ ) [ ع . ] (ص . )=
- لاغر
- سخن نادرست و سُست
معنی غث در فرهنگ عمید
۱. لاغر، کم گوشت
۲. سخن سست و نادرست
* غث و سمین: [مجاز]
۱. بدوخوب
۲. سخن شیوا همراه با سخن غیر فصیح
۳. [قدیمی] کم ارزش و ارزشمند
۴. [قدیمی] همه چیز
غث در حل جدول کلمات
لاغر , سخن سست و نادرست .
قثا یعنی چه ?
خوردن چیزی را که وقت خائیدن آواز باشد آنرا .
معنی قثا در لغتنامه دهخدا
قثا [ ق َ ] ( ع مص ) خوردن چیزی را که وقت خائیدن آواز باشد آن را ( منتهی الارب ).
قص یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه « قص » :
- سینه
- استخوان سینه
- استخوان مسطح جلوسینه انسان
معنی قص در لغتنامه دهخدا
قص [ ق َص ص ] ( ع مص ) برگفتن قصه ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل ).
|| برگفتن ( تاج المصادر بیهقی ): قص علیه الخبر و الرؤیا؛ حدث بهما علی وجههما ( اقرب الموارد ).
||پیدا و نمایان گردیدن بار و آبستنی آن.
||باردار گردیدن.
||قریب به مرگ رسیدن ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): ضربه حتی قصه علی الموت ؛ای ادناه منه ( اقرب الموارد ).
|| بر پی کسی رفتن ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
|| در پی کسی رفتن اندک اندک ( اقرب الموارد )، و از این معنی است قول خدای : فارتدا علی آثارهما قصصاً ( اقرب الموارد ).
|| آگاهانیدن.
|| بریدن و قطع کردن ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قص شوارب، بریدن و کوتاه کردن آن ( اقرب الموارد ) قص اظفار، چیدن ناخن.
|| قطع اطراف گوش ( اقرب الموارد ).
|| ( اِ ) سینه ( منتهی الارب ) صدر ( اقرب الموارد ).
|| سر سینه ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) قیل رأس الصدر ( اقرب الموارد ).
|| میانه سینه ( منتهی الارب ) قیل وسط الصدر ( اقرب الموارد ).
|| استخوان سینه ( منتهی الارب ) قیل عظم الصدر ( اقرب الموارد ) ج ، قِصاص ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
|| پشم بریده گوسفند ( منتهی الارب )، من الشاة، ما قُص من صوفها ( اقرب الموارد ).
قص. [ ق َص ص ] ( معرب ، اِ ) جص. ( دزی ج 2 ). گچ.
قص. [ ق َ ] ( اِخ ) نام شهری است نزدیک مکران بر ساحل بحر هند. این شهر دارای قرا و توابع بسیاری است و مردمی دارد نادان و بت پرست. ( نخبةالدهر دمشقی ص 170 ).
معنی قص در لغتنامه معین
(قَ ) [ ع ] (اِ) = استخوانی است پهن و میانی که در جلو استخوان بندی قفسة سینه واقع است.
طولش در حدود ۲٠ سانتیمتر و به شکل خنجر است و دارای یک دسته و یک تنه و یک انتها است که به زایدة خنجری موسوم است .
استخوان جناغ، عظم قص، جناغ سینه.
قث یعنی چه ?
معنی قص در فرهنگ عمید
- بریدن موی یا ناخن
- (ادبی ) در عروض، اسقاط حرف دوم متحرک از رکن چنان که متفاعلن مفاعلن شود
مطالب پیشنهادی
قث یعنی چه ?