شاید شما هم در مورد نوشتن مثلا یا مثلن دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( مثلا یا مثلن ? )
املای صحیح این واژه « مثلا » میباشد و نوشتن به صورت « مثلن » نادرست است .
تغییر در املای کلمات تنوین دار به دلیل کم سوادی ،ضدیت با زبان عربی یا هر دلیل دیگری جز آسیب زدن به زبان فارسی و چند املایی شدن کلمات هیچ نتیجه ای نخواهد داشت . بدیهی است که تنها تغییر در نوشتار و ظاهر یک کلمه ، آن را فارسی نمیکند .
افرادی که اصرار دارند از کلمات تنوین دار استفاده نکند میتوان از معادل این کلمات استفاده کنند . در این بخش لیستی از کلمات تنوین دار و معادل های آنها را قرار داده ایم :
- اضطراراً : ناگزیر
- الزاماً : به اجبار
- ایضاً : هم/ نیز/ همچنین
- آناً : در لحظه
- باطناً : در باطن
- تدریجاً : رفتهرفته/ کمکم/ به تدریج
- تصادفاً : اتفاقی
- تصریحاً : به صراحت
- تعمداً : عمدی/ خودخواسته
- تقریباً : کم و بیش (کمابیش)
- حتماً : به طور حتم/ به یقین/ بدون شک/ بیشک
- حضوراً : حضوری
- حقیقتاً : به راستی
- دقیقاً : به دقت
- سریعاً : به سرعت/ با سرعت
- شفاهاً : شفاهی
- صریحاً : صریح
- ظاهراً : به ظاهر
- عمیقاً: ژرف
- عادتاً: از روی عادت
- عامداً: عمدی، خودخواسته
- عمدتاً: به طور عمده/ در بیشتر موارد
- فوراً: سریع، به سرعت
- قاعدتاً: طبق قاعده
- کتباً: کتبی
- گاهاً: گاهی/ گهگاه/ هرچندگاه/ گاه/ گاهگدار
- لزوماً: لازم است
- متعاقباً: پس از این
- متفقاً: گروهی/ جمعی
- متناوباً: به تناوب
- متناسباً: به تناسب
- مثلاً: برای مثال
- مجاناً: مجانی
- مجدداً: دوباره
- مختصراً: به اختصار
- مرتباً: مرتب
- مسامحتاً: به تسامح
- مستمراً: دائم/ دائمی/ همیشه
- مسلماً: بیشک
- مشترکاً: مشترک
- مشخصاً: مشخص
- معمولاً: همیشه/ بیشتر اوقات
- مفتخراً: با افتخار
- مفصلاً: مفصل
- مقدمتاً: در ابتدا/ برای شروع
- مکرراً: مکرر، به تکرار
- منحصراً: منحصر/ انحصاری
- منظماً: منظم
- موقتاً: موقت
- ابتدائاً: در ابتدا/ در آغاز
- ابداً: هرگز/ هیچ وقت
- اتفاقاً: از قضا
- اجباراً: به ناچار
- اجماعاً: روی هم رفته
- اجمالاً: مختصر/ اجمالی
- احتراماً: با احترام
- احتمالاً: به احتمال/ احتمال دارد/ شاید
- احتیاطاً: برای احتیاط
- اختصاراً : خلاصه/ به اختصار
- اختصاصاً: اختصاصی
- اخیراً: به تازگی/ تازگیها
- ارتجالاً: بیدرنگ
- اساساً: در اصل
- اشتباهاً: به اشتباه
- اصطلاحاً: به اصطلاح/ در اصطلاح
- اصلاً: هرگز/ هیچ وقت
- ناچاراً: به ناچار/ ناگزیر
- نتیجتاً: در نتیجه
- ندرتاً: به ندرت
- نسبتاً: به نسبت
- یقیناً: به یقین،/ بی تردید
- نهایتاً: در نهایت
- نیابتاً: به نیابت از
فهرست مطالب
مثلا یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه مثلا :
- به عنوان مثال
- انگار
- انگاری | درمثل
- فی المثل
- به طور مثال | ( مثلاً ) درمثل
- فی المثل
- برای نمونه
- چنانکه
- همانند
تلفظ مثلا :
/masalan/
معنی مثلا در لغتنامه دهخدا
( مثلاً ) مثلاً. [ م َ ث َ لَن ْ ] ( ع ق ) بطور مثال و تمثیل. ( ناظم الاطباء ).
فی المثل. بمثل. از برای مثل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
بعنوان مثل : و در میان شهر آنجا که مثلاً نقطه پرگار باشد دکه انباشته برآورده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 138 ).
اگر مثلاً در ملک مشارکت توقع کنی مبذول است. ( کلیله و دمنه ).
علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواندآمد. ( کلیله و دمنه ).
مثلاً چون کوهی که عراده رعد… و تیر پران بارانش رخنه ای نکند. ( مرزبان نامه ).
معنی مثلا در لغتنامه معین
( مثلاً ) (مَ ثَ لَ نْ ) [ ع . ] به طور مثال .
معنی مثلا فرهنگ عمید
مثلا = به طور مثال.
مثلا به انگلیسی
for example, for instance, say, let us say, thus
مثلا به آلمانی
also : بدین گونه , بدین سان, از این قرار, این طور, چنین, مثلا, بدین معنی که , پس, بنابر این .
m gen : فی المثل, مثلا, همگونه.
gleich : به تساوي , شاید, احتمالا, فی المثل, مثلا, همگونه.
gefllt : احتمالا, فی المثل, مثلا, همگونه .
مثلا به اسپانیایی
semejante : هماننـد, ماننـدهم, شبیه, یکسـان, یکجور, بتسـاوي, دوست داشـتن, مایل بودن, دل خواسـتن, نظیر بودن, یشـکل یا شبیه (چیزيیا
کسی) بودن, مانند, مثل, قرین, نظیر, همانند, متشابه,شبیه, همچون, بسان, همچنان, همشکل, همجنس, متمایل, به تساوي, شاید, احتمالا, فی المثل, مثلا, همگونه, همسان, همانند.
gustar : مثلا .
como : چنـانکه, بطوری که, همچنـانکه, هنگـامی که, چون, نظر بـاینکه, در نتیجه, به همـان انـدازه, بعنوان مثال, ماننـد, چگونه, ازچه طریق, چطور, به چه سـبب, چگونگی, راه, روش, متد, کیفیت, چنانکه, دوست داشتن, مایلبودن, دلخواستن, نظیر بودن, یشکل یا شبیه (چیزي یـا کسـی) بودن, ماننـد, مثـل, قرین, نظیر, هماننـد, متشـابه, شبیه, همچون, بسان, همچنان, همشـکل, همجنس, متمایل, به تساوي, شاید, احتمالا, فی المثل, مثلا, همگونه.
as : مثلا, بدین معنی که, پس, بنابر این .
aceptar : همچون, بسـان, همچنـان, همشـکل, همجنس, متمایـل, به تسـاوي, شایـد, احتمالا, فی المثل, مثلا, همگونه.
مثلا به فرانسوی
disons : مثلا.
disent : مثلا .
dire : به عنوان مثال ، مثلا .
مطالب پیشنهادی
مثلا یا مثلن ?