شاید شما هم در مورد نوشتن سمت یا صمت دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( سمت یا صمت ? )
املای صحیح این واژه :
اگر منظور شما «رتبه ، مقام و جایگاه» است : سِمَت.
و اگر منظور شما «طرف، سوی و جهت» است : سَمت.
همچنین منظور شما «سکوت» است : صمت.
فهرست مطالب
سمت یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه سمت :
- جانب
- جهت
- سو
- طرف
- ناحیه
- صورت
- فرم
- هیئت | شغل
- عنوان
- مقام
- منصب
- نشان
- علامت
- اثر داغ
- داغ جا
- پایه
- رده
- پایگاه
- راستا
آوا: | /samt/ |
اشتباه تایپی: | slj |
نقش: | اسم |
تلفظ سَمت :
تلفظ سِمَت :
/samt/
معنی سمت در لغتنامه دهخدا
سمت. [س َ ] ( ع اِ ) طرف، سوی. ( ناظم الاطباء ) : نه راه سوی مقصدی بیرون توانستم برد و نه بر سمت راه حق دلیلی و نشان یافتم. ( کلیله و دمنه ).
|| نزد .
|| جانب و کنار. ( ناظم الاطباء )، جانب. ( غیاث ) ( آنندراج ).
|| ناحیه. ولایت. کشور، محله، وطن.
|| راه. طریق. ( از ناظم الاطباء ). راه و روش نیکو. ( منتهی الارب ). راه راست و روش نیکو. ( غیاث ) ( از آنندراج ).
|| ( اصطلاح نجوم ) زاویه ای که حاصل میشود از تلاقی دایره نصف النهاربا سطح عمودی کوکبی. ( ناظم الاطباء ) ( از تعریفات ).
– سمت الرأس ؛ جانب سر و اکثر از این لفظ میان فلک ، یعنی وسطالسماء مراد باشد. چه انسان را کاچک سرخود محاذی وسط آن معلوم میشود. ( آنندراج ). نقطه عمود از آسمان یعنی آن که بطور دقت در فوق شخص ناظر واقع شده. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) : هرگاه که آفتاب بنقطه حمل آید از سمت الرأس یعنی از راستای سر ساکنان عمارت زمین. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| صورت، هیئت. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
|| قصد و آهنگ. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( از ناظم الاطباء ).
|| سکینه و وقار.
||حسن سیرت و طریقت.
||مذهب. ( از ناظم الاطباء ).
|| ( مص ) براستی میانه راه رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بر سیرت نیکو رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).
ادامه معنی سمت در لغتنامه دهخدا
|| قصا کردن. ( دهار ) ( المصادرزوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).
|| بحدس و گمان راه یافتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رفتن بر گمان. ( تاج المصادر بیهقی ).
|| آماده کردن رای و وجه سخن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سمت. [ س َ م َ ] ( اِ ) سَمَد. نامی که در طوالش و اطراف رشت به اوجا دهند. رجوع به اوجا شود. ( یادداشت بخط مؤلف ).
سمت. [ س ِ م َ ] ( ع اِ ) سمة. قرابت و خویشی. ( ناظم الاطباء ).
|| رتبه. مقام : و دانستیم رأی هند که این جمع بنام او کرده اند سمت پادشاهی است. ( کلیله و دمنه ).
دزد بیان من است هر که در این عهد
بر سمت شاعریش نام برآمد(خاقانی)
از سمت کتابت به رتبت وزارت رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
|| راه و روش. ( ناظم الاطباء ) : اگر شما بر سمت تدبیر من نروید سخن مرا نامؤثر شناسید، بشما همان رسد که ببوزینگان رسید. ( سندبادنامه ص 80 ). و از سمت راستی بیفتند. ( سندبادنامه ص 5 ).
|| داغ، نشان، ( غیاث ) ( آنندراج ) : شمس المعالی قابوس بسمت عدل و رأفت و انصاف و معدلت آراسته بود. ( ترجمه تاریخ یمینی )، خود را بسمت قصور و تقصیر منسوب و موسوم نگردانم. ( ترجمه تاریخ یمینی )، رجوع به سمة شود.
سمة. [ س ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) سفره ای است از برگ خرما که زیرخرمابن گسترند تا خرما از درخت بر وی افتد. ( منتهی الارب ).
|| ( ص ) دروغ باطل. ( منتهی الارب ).
– ابل سمه ؛ شتران بر سر خود گذاشته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
معنی سمت در لغتنامه معین
(سَ ) [ ع . ] =
- (مص ل . ) راهی را در پیش گرفتن .
- به راه درست و میانه راه رفتن .
- (اِ. ) راه ، روش .
- قصد.
- طرف ، جانب . ج . سموت .
(س مَ ) [ ع . ] (اِ. ) =
- نشان داغ .
- علامت ، نشانه .
- عنوان .
- مقام .
معنی سمت در فرهنگ عمید
۱. شغل، عنوان.
۲. علامت، نشان.
۳. اثر داغ.
۱. طرف، جانب.
۲. راه و روش، طریق.
سمت یا صمت ?
صمت یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه صمت :
- خاموشی
- خموشی
- سکوت
- ساکت شدن
متضاد واژه صمت : گویایی .
معنی صمت در لغتنامه دهخدا
صمت. [ ص َ ] ( ع مص ) خاموش بودن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ). خاموش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). سکوت.
|| بسته شدن زبان مریض. ( منتهی الارب ).
|| خاموشی،( منتهی الارب ) ( دهار ) ( غیاث اللغات )، مقابل ذکر.
صمة. [ ص ِم ْ م َ ] ( ع ص ) مرد دلاور. دلیر. ( مهذب الاسماء ).
|| ( اِ ) شیر بیشه.
||مار نر.
||خارپشت ماده.
|| سربنده قارورة، ج ، صِمَم.
صمة. [ ص ِم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن طفیل بن قرة القشیری از شعرای عصر اموی است و در بادیةالعراق سکونت داشت و به شام منتقل گشت ، سپس به غزای دیلم رفت و در حدود سال 95 هَ. ق. در طبرستان درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ص 435 ).
معنی صمت در لغتنامه معین
صمت (صُ یا صَ ) [ ع . ] (اِمص . ) سکوت ، خاموشی .
معنی صمت در فرهنگ عمید
خاموش شدن، ساکت شدن، خاموشی، سکوت.
صمت در جدول کلمات :
خاموشی , سکوت .