شاید شما هم در مورد نوشتن هک یا حک دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم .
اگر منظور شما خراشیدن، تراشیدن و سائیدن است املای درست « حک » میباشد، اما اگر منظور شما نفوذ به شبکه های رایانه ای (کامپیوتری) است املای آن « هک » میباشد.

فهرست مطالب
حک یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه حک:
- کندن
- تراشیدن
- بسودن
- خراشیدن
- ساییدن
- کنده کاری
- نقر
آوا: | /hakk/ |
اشتباه تایپی: | p; |
حک به انگلیسی: | rubbing erasing obliteration deletion abrasion |
حک به عربی: | محو |
حک در جدول کلمات: | خراشیدن, ساییدن, خاراندن |
معنی حک در لغتنامه دهخدا
حک [ ح َک ک ] ( ع مص ) خاریدن ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء )، بخارش آمدن، بخاریدن ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).
|| خارانیدن، خاراندن، || سائیدن، سودن، بسودن، ( منتهی الارب ).
|| خلانیدن، || خلیدن چیزی در دل، ( تاج المصادر بیهقی )، خلیدن در دل: حک فی صدری؛ خلید در دل من. ماحک فی صدری شیی؛ منشرح نشدبهر او دل من و ماند در او چیزی از شک و ریب ( منتهی الارب ).
پیچیدن چیزی در دل، ( زوزنی ) خلیدن در سینه.
|| خراشیدن ( منتهی الارب )، رندیدن، || تراشیدن، ( دهار ) حت، طَمس، ستردن، محو کردن، || بر محک نهادن : گویند حک الذهب بالمحک و آن هنگامی است که بخواهد طلا را بیازماید و عیار آن بشناسد. ( اقرب الموارد )، || کندن نگین و مانند آن، مهره سائی کردن، || دور کردن، || درو کردن، || ( ص ) تراشیده شده. ( آنندراج ) :
چشمم بتو افتاد وجودم همه حک شد
هر چیز که در کان نمک رفت نمک شد(میرخسرو از آنندراج )
دلم چو یافت ترا دیده شد سفید از اشک
چو نقطه ای که پس از انتخاب حک سازند( ابوحیان شیرازی از آنندراج )
حک [ ح ِک ک ] ( ع اِ ) شک || حک شر؛ بسیار پیش آینده ببدی ( منتهی الارب ).
معنی حک در لغتنامه معین
(حَ کّ ) [ ع ] (مص م ) =
- ساییدن .
- تراشیدن .
فرهنگ عمید:
تراشیدن نقش یا نوشته ای بر روی جسمی سخت.
هک یعنی چه ?
هک در لغتنامه دهخدا
هک [ هََ ک ک ]( ع مص ) به شمشیر زدن کسی را || دریافتن کسی را بگنی ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| افکنده شدن ( منتهی الارب ) || تیزدادن، || پیخال انداختن مرغ و شترمرغ، || سائیدن چیزی را، || برآوردن شیر را، دوشیدن شیر.
|| چیره شدن بر کسی ( منتهی الارب ) || لاغر کردن، ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )، || سخت گاییدن، || بسیار گاییدن ( منتهی الارب ).
|| پیاپی نیزه زدن ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )، || فرودریدن چاه، || سرگین انداختن شوات، ( منتهی الارب )، || ( ص ) مرد تباه خرد – ج ، هککة، اهکاک. || باران سخت ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
مطالب پیشنهادی