شاید شما هم در مورد نوشتن زلف یا ذلف دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم (زلف یا ذلف ?).
املای صحیح این واژه « زلف » میباشد و نوشتن آن به صورت « ذلف » نادرست است.
فهرست مطالب
زلف یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه زلف:
- موی
- بشک
- جعد
- شعر
- طره
- کاکل
- گلاله
- گیسو
- گیس
- مو
- موهای جلو سر و بنا گوش
- تاریکی شب
- کفر
زلف به عربی: | شعر |
حل جدول کلمات: | گیس |
آوا: | /zolf/ |
زلف به انگلیسی: | ringlet hair poll lock of hair |
معنی زلف در لغتنامه دهخدا
زلف [ زُ ] ( اِ ) موی سر، گیسو ( فرهنگ فارسی معین )، فارسیان زلف بالضم، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی ( آنندراج )، در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است.
جمع زلفة بالضم که بمعنی پاره شب است و فارسیان عربی دان به تصرفات خود به سکون لام خوانند و مجازاً بمناسبت سیاهی اطلاق مشبه به مشبه به کرده موی مخصوص قریب گوش را زلف گفتند و صاحب کشف نیز نوشته که زلف جمع زلفة است و زلف پاره شب را گویند و بهمین مناسبت در فارسی موی مخصوص قریب گوش را زلف گویند، چرا که هر دو سیاه می باشند… و در سراج نوشته که ظاهراً لفظ زلف مخفف زلفین باشد که به ضم اول و کسر فا، بمعنی زنجیر است، پس بجهت تشبیه بر موی صدغ اطلاق کنند… ( غیاث ).
گیسو، بسوته و آنچه از موی سر که بر بناگوش و جلو گوش آورده و بطرز مخصوص تعبیه کنند. طره، کاکل، جعد، دسته موی ( ناظم الاطباء )، آنچه از موی بر روی باشد کوتاه، موی دو قسمت بوده و هر قسمتی را یک زلف میخوانده اند. هر یک از دو دسته موی که بر دو طرف روی افتد، موی سر که تا محاذات آخر گوش بریده باشد ( از یادداشت های مرحوم دهخدا ).
آتش پرست، آشفته، آشفته روزگار، آشنارو، افتاده از پا، افتاده ابر، بادپیما، برج، برقع، بسمل اﷲ، بغلطاق بالابلند، بناگوش، زیب بند، بنفشه، بیقرار، بی پایان، بهم برآمده، بهم برشده، پرپیچ، پرتاب، پرخم.، پردل، پرشکست، پرشکن، پرشکنج، پرتن، پرکار.
ادامه معنی زلف در لغتنامه دهخدا
- پر پرستو
- پرچین
- پرده
- پریشان
- پریشان سر
- پریزداد
- پست
- پیچاپیچ
- پیچان
- پیش پا افتاده
- تابدار
- پر طاوس
- پر غراب
- تارتار
- تازیانه
- تافته سر
- ترازو
- تسلسل
- ثعبان جادو
- جادوفریب
- جان آویز
- جان فزای
- جراره
- جهان آشوب
- جیم
- پریشان حال
- پریشان رقم
- چرب
- چشم
- چلیپا
- چنبر
- چنبردار
- چنبری
- چنگ
- چنگل باز
- چنگ شهباز
- چوگان. چین
- حاشیه
- حباله
- حبل المتین
- حبس
- حرم
- حریم
- ختن زای
- خضر
- خم
- دام تماشا
- بخم
- در خم
- خمیده
- خفته
- خورشید پرست
- خورشید پناه
- خوشه
- خوشه عنب
- دال
- دام
- دام تمنا
- دخان
- دود
ترکیبات زلف در لغتنامه دهخدا
- زلف از عارض کشیدن: زلف به انگشت کشیدن ( آنندراج )، روی را از زیر موی بیرون آوردن، روی را نمایاندن.
- (اصطلاح) زلف بچه: قسمتی از موی سر که زنان چون حلقه بر صدغ می نهادند ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زلف بخون کسی شکستن: زلف بخون کسی کشیدن، به خیال قتل کردن وی.
- زلف بخون کسی کشیدن: به خیال قتل کردن وی ( آنندراج ).
- (اصطلاح) زلف بر رخ شکستن: زلف بر شکستن.
- زلف بر رخ کشیدن : زلف شکستن، کنایه از زلف خم کردن و حلقه شدن. ( آنندراج ).
- (اصطلاح) زلف برشکستن: کنایه از تاب دادن و افشاندن و خم کردن موی.
- زلف بر قفا شکستن و زلف بر کمر بستن : معروف ( آنندراج )، زلف برشکستن.
مصدر زلف بستن: کنایه از نمودن معشوق است خود را به عاشق و دل او را بکمند خود آوردن ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ).
زلف پریشان: گیسوی پریشان و آشفته، زلف تابدار: گیسوی پیچیده و مجعد، زلف چنگ: بجای گیسوی چنگ، تارهای چنگ که سازی است کهن.
معنای زلف در لغتنامه معین
(زُ لْ ) (اِ) گیسو، موی سر.
(زُ لَ ) [ ع ] (اِ) ج زُلúفَة، پاره ای از شب، اول شب.
فرهنگ عمید:
گیسو، موی سر.
- زلف چلیپا: [قدیمی، مجاز] زلفی که پریشان و آشفته باشد.
- زلف دوتا: [قدیمی] زلف تاخورده و پیچیده، گیسوی تابیده.
- (مصدر) زلف شکستن: [قدیمی، مجاز] پریشان و آشفته کردن مو.
- (جانواران) زلف عروس (عروسان ): (زیست شناسی ) تاج خروس.