شاید شما هم در مورد نوشتن نقض یا نغز دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم.(نقض یا نغز ?)
املای صحیح این واژه «نقض » میباشد، و « نغز » املای اشتباه است .
فهرست مطالب
نقض یعنی چه ?
مترادف و مترادف واژه نقض:
- ابطال
- اقاله
- انهدام
- بطلان
- حذف
- رد
- شکستن
- عهدشکنی
- فسخ
- لغو
- نسخ
- نکول
- ویرانی
- تعدی
- تجاوز
- بلاء
- نقض
- تخلف
- تخطی
- برگشت
- باطل کردن حکمی که داده شده
متضاد نقض: | ابرام |
آوا: | /naqz/ |
اشتباه تایپی: | krq kyc |
نقض به انگلیسی: | breach, violation |
تلفظ نقض:
معنی نقض در لغتنامه دهخدا
نقض [ ن َ ] ( ع مص ) شکستن، کسر، شکستن عهد و پیمان، عهد شکستن، نقض امر و عهد: مقابل ابرام، تباه کردن آن را سپس استوار کردنش، گسستن، ابطال، افساد، مقابل ابرام : در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند.
زمام حل و عقد و بسط و قبض و ابرام و نقض به دست حراست و شهامت او دادند، هیچ حل و عقد و ابرام و نقض امور ممالک بی مداخلت او نبود.
|| باز کردن تاب رسن، تاب باز دادن، تاب باز دادن ریسمان و رسن.
|| خراب کردن بنا، هدم، باز کردن بنا، وا کردن بنا.
|| باطل شدن طهارت، || فاسد شدن زخم، || خراب شدن کار پس از استواری، || ( اصطلاح عروض ) عبارت است از حذف حرف هفتم ساکن از مفاعلتن و ساکن کردن حرف پنجم، یعنی حذف «ن » و اسکان «ل » که از آن «مفاعلت » باقی ماند و به مفاعیل تبدیل شود، و آن را منقوض نامند.
|| ( اِمص ) شکستگی عهد و پیمان، شکست، فسخ، ابطال، معنى نقض الحكم.
- نقض پیمان، پیمان شکنی، عهدشکنی.
- نقض حکم: مقابل ابرام حکم، ابطال و شکستن حکم.
- مصدر نقض کردن: فسخ کردن، رد کردن، ابطال کردن.
- نقض عهد: شکستن پیمان، گسستن پیمان، پیمان شکنی، نکث عهد.
- نقض غرض: خلاف غرض، مخالف مراد، خلاف مقصود.
- مصدر نقض میثاق نمودن : پیمان شکنی: تا جهانیان از شومی شقاق و نقض میثاق ایشان اعتبار گیرند.
ادامه معنی نقض در لغتنامه دهخدا
نقض [ ن ِ ] ( ع ص ، اِ ) عهد شکسته، || تاب رسن بازکرده، تاب بازکرده از ریسمان.
|| خراب شده از بنا ( ناظم الاطباء )، بنای بازکرده، بنای منقوض، اسم است بنای منقوض را چون ویران کرده شود، نَقَض.
|| شتر لاغرشده از بسیاری سفر آن اشتر که از بسیاری رفتن لاغر شده باشد، نفض، نقضة.
|| گلیم و خبای بازکرده غازنموده تا دوباره ریسند، پارچه ای که تاب نخهای آن را باز کرده و غاز نموده تا دوباره ریسند، نَقَض، بافتنی ازهم گشوده و واکرده تا دوباره بافند.
|| زمین درواشده وقت برآمدن سماروغ، قشر زمینی که بر اثر برآمدن سماروغ شکافته شده و ترک خورده باشد، نَقَض، ج ، اَنقاض ، نُقوض.
|| پیخال زنبور عسل در جای عسل فتاده یا کرم مرده که در انگبین افتاده باشد که بدان جای زنبور را مع آس آلایند تا در آن جای آید و انگبین دهد، لغتی است در نفض ، و نقض مشهورتر و درست تر است، || آواز بنداندام مردم || آواز چوزه ٔمرغ و عقرب و غوک و عقاب و شترمرغ و سمانی و باز و ونک و وزغ و مانند آن.
نقض [ ن َ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) نِقْض، رجوع به نِقْض شود.
|| بنای خراب شده فرودآمده، رجوع به نِقْض شود.
نقض [ ن ُ ] ( ع ص ، اِ ) بنای شکسته بازگردیده، کنار شکسته و خراب شده از بنا و عمارت، آنچه منتقض شده باشد از بنا، ج ، اَنقاض ، نُقوض.
نقض [ ن ُ ق َ ] ( ع اِ ) نوعی از بند کشتی گیری، نوعی از صراع.
معنی نقض در لغتنامه معین
(نَ ) [ ع ] (مص م) =
- شکستن .
- ویران کردن، منهدم کردن.
- شکستن عهد و پیمان.
معنی نقض در فرهنگ عمید
۱. شکستن عهدو پیمان.
۲. شکستن.
۳. ویران کردن.
نغز یعنی چه ?
لغت نامه دهخدا:
نغز [ ن َ ] ( ص ) خوب، نیک، نیکو، چیزی نیکو و زیبا و بدیع و عجب از نیکوئی، هر چیز عجیب از نیکوئی، هر چیزی عجیب و بدیع که دیدنش خوش آید.
|| بدیع، عجیب، غریب، طرفه، عجب.
|| شایسته، ملایم، مطبوع، || جمیل، زیبا، مقابل زشت و قبیح.
خوب، نیکو، مطلوب، پسندیده، || لطیف، || املس، || تازه، لطیف، شاداب.
|| صاف، روشن، || لذیذ، مطبوع، مأکول، خوشگوار، خوش مزه.
|| شیرین : زن کنیزکان داشت… یکی نغز بذله، رجوع به نغزکار و نغز گفتار شود، چابک، چست.
|| ماهر، خوب، طرفه، || کمیاب، نادر، || ( ق ) نیکو، نیک، خوب، صواب.
نغز [ ن َ ] ( ع مص ) برآغالیدن قوم را و تباهی افکندن بین قومی، نزغ، لغتی است در نزغ، رجوع به نَزغ شود.
معنی نغز در لغتنامه معین
(نَ ) (ص) خوب، نیک ، بدیع .
- خوب خوش نیکو
- عجیب و بدیع
- نرم و لطیف : ( صفرای احمر ) بچشیدن سخت تلخ نبود و بقوام روغن بود و بپسودن نغز بود همچو روغن …
- چست چابک
معنی نغز در فرهنگ عمید:
هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد، خوب، نیکو، لطیف، بدیع.
مطالب پیشنهادی
نقض یا نغز ?
عالی بود مرسی
بسیار عالی