در گفتگو های رسمی خیلی مواقع افراد در گفتن « عرضی نیست یا امری نیست » دچار اشتباه میشوند و این اشتباه یک نوع توهین به طرف مقابل محسوب میگردد. در این مقاله به بررسی معنی « عرضی نیست »، « امری نیست » و موارد مشابه میپردازیم، لطفا در ادامه همراه ما باشید و با نظرات خود ما را برای بهتر شدن این مقاله یاری کنید.
عرض کردن بیان سخن از سوی فرد با مقام پایین تر میباشد، ما برای احترام به دیگران میگوییم « عرض کردم »، ولی اگر به کسی بگوییم شما عرض کردید، نوعی بی احترام به آن فرد حساب میشود.
همیشه در زمان استفاده از « عرض کردن » باید به مقام و جایگاه افراد توجه کرد، مثلا اگر بخواهیم بگوییم پیامبر ص جمله ای را به خداوند گفت، حالت رسمی آن میشود «پیامبر ص خدمت خداوند عرض کرد …» زیرا پیامبر ص که بالاترین مقام را در میان انسان ها دارد در مقابل خداوند از مقام پایین تری برخوردار است.
اصطلاح عرضی نیست معمولا در جواب به موارد زیر بیان میشود:
- امر دیگری ندارید؟
- اگر امری هست در خدمتم
- امری باشه…
فهرست مطالب
عرض کردن
مترادف و معادل « عرض کردن »:
- به آگاهی رسانیدن
- آگاهی رسانیدن به
- گفتن
تلفظ عرض کردن:
عرض کردن به انگلیسی:
- to say
- to present
- exhibit
- to submit
عرض کردن در لغتنامه دهخدا
عرض کردن [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نشان دادن، آشکار کردن، نمودن، ارائه کردن، عرضه داشتن، عرضه کردن، معروض داشتن، پیش نهادن، تقدیم کردن، نمایش دادن، به معرض درآوردن: امیر فرمود تا زندانهای غزنی و آن نواحی عرض کنند، بگیر از نفس خود پیمان… بهمراهی این آورنده نبشته و آنرا بر همه مردم خود عرض کن.
استادم چون نامه بخواندپیش امیر شد و نامه عرض کرد ( تاریخ بیهقی ص 371 ).
ز هرگونه نو جانور صدهزار
کند عرض هزمان درین عرضه زار
(اسدی)
به ما بر خدمت خود عرض کردی
جزای آن بخود بر فرض کردی(نظامی)
پسر خود را محمد مهدی بر ما عرض کرد و او را بما نمود، بَور: عرض کردن شترماده بر شتر نر تا دانسته شود که آبستن است یا نه.
|| سان دیدن. رژه گرفتن. ملاحظه و معاینه افراد سپاهی هنگام عبور از برابر : خبر به مروان بن محمد شد، مردمان را گرد کرد فزون از چهل هزار مرد عرض کرد، و بزمین بلنجر شد، نجاشی سپاه عرض کرد هفتاد هزار مرد مقاتل بیرون کرد و به یمن فرستاد.
|| بیان کردن و گفتن ( ناظم الاطباء ) بیان کردن، و شرح دادن، کوچکتر به بزرگتر، گستردن سخن، گسترانیدن سخن را نزد کسی، ابراز کردن، اظهار کردن.
– عرض کردن دُر: عرضه داشتن مروارید، پیش داشتن در :
دریا سر بوسیدن پایت دارد
در آمده عرض می کند بر گوشت(ملاتجلی بخاری از آنندراج )
|| تطبیق کردن، سنجیدن ( فرهنگ فارسی معین ) :
عرض کردیم همه کشته بی حاصل خویش
هرچه برماست بدانستیم اکنون کز ماست(مسعودسعد)
|| التماس نمودن از روی خضوع و فروتنی. درخواست کردن و استدعا نمودن. || برگزار کردن. || شرح حال گفتن.
امر یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه امر:
- قضا
- کار
- جریان
- حادثه
- قضیه
- مسئله
- تحکم
- حکم
- دستور
- فرمان
- فرمایش
- فقره
متضاد امر: | خواهش درخواست |
آوا: | /~Amr/ |
در جواب “امری ندارید؟”
امر دیگری ندارید؟
*میشه گفت “عرضی نیست” یا “چیز قابل عرضی نیست”
امر به انگلیسی:
- commanding
- imperious
- one who gives an order
- one who gives an order
- affair
- matter
- concern
- command
- edict
- fiat
- imperative
- order
- ukase
- [grum] imperative
معنی امر در لغتنامه دهخدا
امر [ اَ ] ( ع مص ) فرمودن، ضد نهی، دستور دادن.
امر [ اَ ] ( ع اِ ) فرمان، حکم، فرمایش:
گفتم به امر ایزد مأمور گشت خلق
گفتا به امر باشد مأمور و مؤتمر(ناصرخسرو)
یاعلی سر من در کنار گیر که امر خدا برسد چون جانم برآید بدستش بگیر ( قصص الانبیاء ).
بی امر خدا و کف موسی
نتوان کردن ز چوب ثعبان(خاقانی)
امر امر آن فلان خواجه ست هین
چیست یعنی با جز او کمتر نشین(مولوی)
نیم خرگوشی که باشد کو چنین
امر ما را افکند اندر زمین(مولوی)
– امر کرد: فرمودن.
معنی امر در لغتنامه معین
( اَ ) [ ع ] =
- (مص م) فرمان دادن
- (اِ) دستور، حکم جِ اوامر ،~ و نهی کردن کسی را به اطاعت از خود واداشتن .
معنی امر در فرهنگ عمید
- تلخ تر
- محکم تر
- پابندتر به عهد و وفا
- [جمع: اوامر] فرمان، حکم
- [جمع: امور] کار
- حادثه
- (ادبی ) در دستور زبان، فعلی که با آن فرمان می دهند
- (تصوف ) عالَم ملکوت، عالَم غیب
- * امر به معروف: [مقابلِ نهی از منکر] (فقه ) وادار کردن مردم به کارهای پسندیده و خوب و تکالیف شرعی.
مفید بود