حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه رونق را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( رونق یعنی چه ? ).

معنی رونق
معنی رونق

معنی رونق

مترادف و معادل واژه رونق:

  • آبادانی
  • آبرو
  • آب وتاب
  • اعتبار
  • پیشرفت
  • تداول
  • جلا
  • جلوه
  • درخشندگی
  • رواج
  • روشنی
  • عمران
  • نضج
  • نمود
  • رواگ
  • روایی
  • نیکویی
  • حسن جمال
آوا:/rownaq/
اشتباه تایپی: v,kr
نقش: اسم
رونق در جدول کلمات:رواج
معنی رونق

رونق یعنی چه ?

معنی رونق در لغتنامه معین ?

(رُ نَ ) [ ع ] (اِمص) ۱ – فروغ، روشنایی ۲ – زیبایی، جمال ۳ – رواج

معنی رونق در فرهنگ عمید ?

حالت پرمشتری بودن کالا و داد و ستد، رواج
فعال و شکوفا بودن چیزی، جلوه داشتن: با آمدن او خانه دوباره رونق گرفت
آبادی، آبادانی

تلفظ رونق:

تلفظ رونق

معنی رونق در لغتنامه دهخدا

رونق [ رَ / رُو ن َ ] ( ع اِ ) آب کار ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) روایی، نیکویی ( مقدمه لغت جرجانی ص 2 ) پیشرفت امر ( فرهنگ فارسی معین ) تیزی بازار، گرمی بازار، معرب از روایی ( یادداشت مؤلف ): و نظام مملکت و رونق دولت… بازگشت (رونق یعنی چه ? ).

یارب چه رونقستی بازار ساحری را
گر چون دو چشمت او را یک گیرودار بودی(خاقانی)

دشمنش داغ کرده زحل است
ازسعادت چه رونقش دانند(خاقانی)

– از رونق بردن کار کسی: رواج او را بردن، آب کار آن را از بین بردن، از رونق انداختن :


آنرا که در کار آورد کارش ز رونق چون برد
کان کو بجان گوهر خرد حالی به دندان نشکند(خاقانی)

– برونق: بارونق ( یادداشت مؤلف )، روبراه، موفقیت آمیز :

کارم ازجود او برونق شد
هم خوهم تا شود برونق تر(سوزنی)

– بی رونق: بدون رواج، راکد، که رونق و رواج ندارد، کاسد :

ببخشای کآنانکه مرد حقند
خریدار بازار بی رونقند(سعدی)

– رونق از چیزی ربودن یا رونق چیزی را بردن ؛ نیکویی و روایی آن را از بین بردن. از رواج و رونق انداختن آن :

بربود خزان ز باغ رونق
بستد ز جهان جمال به ستم(ناصرخسرو)

– رونق انگیز: رواج بخش، رونق آور:

به هر جایگه رونق انگیز کار
بجز در شبستان و جزدر شکار(نظامی)

– رونق انگیز کار بودن: با نهایت کار بودن ( آنندراج ).
– (ترکیب) رونق پذیر: پذیرای رونق، پیشرفت دارنده، رواج یافته، روا، رایج : فضل و هنر درساحت دولت او رونق پذیر و روا گرداناد و از کساد و ناروایی محفوظ و مصون داراد. .
– رونق چیزی را شکستن: سبق بردن از آن، برتری داشتن بدان، از رواج و اعتبار انداختن آن بسبب داشتن امتیاز و برتری بدان :

رخ تو رونق قمر بشکست
لب تو قیمت شکر بشکست(خاقانی)

ادامه معنی رونق در لغتنامه دهخدا

– رونق چیزی رفتن: از رواج افتادن آن.

– رونق کسی رفتن: ارجمندی و اعتبار و آبروی او رفتن : چون شاپور وهنی چنان بر قسطنطین ملک الروم افکند آب و رونق او برفت ( فارسنامه ابن بلخی ص 69 ).
– (ترکیب) رونق شکن: که از رواج بیندازد، که روایی و رونق چیزی را بشکند: نسق تصنیف دکاکین آن رونق شکن رسته لؤلؤ خوشاب ( ترجمه محاسن اصفهان ص 54 ).
– رونق فزا، رونق افزا: که بر رونق و رواج چیزی بیفزاید، که روایی چیزی را افزون کند.

– (ترکیب) رونق گری، از عالم جلوه گری ( از آنندراج ) جلوه بخشی.

– || رواج یافتن، رواج پیداکردن، تیز بازار شدن، گرم بازاری گرفتن.

– رونق یافتن: حسن و تازگی وآب کار یافتن: از مدد باران فضل او رونق و طراوت یافت.


|| اول هر چیزی ( شرفنامه منیری ) ( دهار ).
– رونق شباب: اول جوانی ( یادداشت مؤلف ). جلوه و طراوت شباب.

|| جلا درخش، صفا ( از یادداشت مؤلف )، رونق السیف آب تیغ و خوبی و درخش آن. فروغ شمشیر و آب وی، و کذلک رونق الضحی و رونق الامر ( از منتهی الارب )، خوبی و آب کارد و تیغ و جز آن و با لفظ شکستن و بردن و گرفتن و داشتن و دادن مستعمل ( آنندراج ): رونق الضحی : روشنی چاشتگاه || فروغ، روشنایی.

رونق [ رَ ن َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالا شهرستان اردستان، سکنه آن 188 تن، آب آن از قنات، محصول عمده آنجا غلات و پنبه، راه آن فرعی ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

( اِخ ) رونق [ رَ ن َ ] اسم چند تن از گویندگان زبان پارسی است، رجوع به فرهنگ سخنوران و قاموس الاعلام ترکی شود.

رونق [ رَ ن َ ] ( اِخ ) میرزاعبداﷲ رونق کردستانی یا سنندجی شاعر، اصلش از همدان و نیاکانش به سنندج آمده و در آنجا مسکن گزیده اند، وی صاحب تذکره ٔ«حدیقة الشعراء» است ( از مجمع الفصحاء ج 2 ص 150 ) و رجوع به ماده رونق سنندجی در فرهنگ سخنوران شود.

رونق به انگلیسی

  1. affluence
  2. bonanza
  3. boom
  4. plenty
  5. prosperity
  6. splendour
  7. brightness
  8. briskness
  9. rise
  10. upswing
  11. land-office business
  12. pickup

رونق گرفتن لغتنامه دهخدا

رونق گرفتن [ رَ ن َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) رواج یافتن، رونق یافتن، رواج پیدا کردن: سنه 449 در پیچیدندش تا اشراف اوقاف غزنین بستاند و از آن خواستند تا رونقی تمام گیرد ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255 ) || صفا و جلا و گرمی گرفتن:
گرفت حسن تو رونق ز آه سرکش ما
کشیده سرمه به چشم تو دودآتش ما

ملامفید بلخی ( از آنندراج )

رونق دادن لغتنامه دهخدا

رونق دادن. [ رَ ن َدَ ] ( مص مرکب ) حسن و جلوه و صفا دادن :
بته شاسپرم تا نکنی لختی کم
ندهد رونق و بالنده و بویا نشود

منوچهری

رسم تو رونق دهد رسم بزرگان را همی
همچو یاقوتی که او رونق دهد اشباه را

امیر معزی ( از آنندراج )

|| بازار دادن، مقابل کاسد و راکد کردن.

مطالب پیشنهادی

رونق یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 346

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir