حتما برای شما هم پیش آمده است واژه «تش» را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (تش یعنی چه ?).
معنی تش
مترادف و معادل واژه:
- آتیش
- جای خیلی گرم
- وسط جهنم
- تیشه
- تشنگی
- عطشان
- گرم شدن کنار آتش
اشتباه تایپی: | ja |
تش مال: | آتش را به چیزی نزدیک کردن |
تش کش: | وسیله ای فلزی برای جا به جا کردن آتش خاک انداز فلزی |
( ~) (اِ) تیشة درودگری
(تَ) (اِ) آتش
= آتش
تیشۀ بزرگ
تشنه
تلفظ تش:
تش یعنی چه ?
تش در لغتنامه دهخدا
تش [ ت َ ] ( اِ ) آتش را گویند که عربان نار خوانند ( برهان )، آتش.
واژه تش [ ت ِ ] ( اِ ) عطش و تشنگی را گویند ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) تشنگی ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) دکتر معین در حاشیه برهان آرد: بمعنی تشنه، اوستا، ترشنه، تشنگی، پهلوی، تیشن، هندی باستان، ترشنا، ارمنی، ترشامیم، پژمرده شدن، کردی، تی، تنی افغانی، تژه ای، بلوچی، توناگ وخی، تخ تخی، سریکلی، تور، توری، شغنی، تشنه، تشنگی، یودغا، تروشنه، سانسکریت ترشنا ( تشنگی ).
|| شپش را نیز گفته اند، و آن جانورکی است خونخوار که بیشتر در سرکارکوکناری و تریاکی بهم میرسد ( برهان )، شپش ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
تش [ ت ُ ] ( اِ ) حرارت و اضطرابی باشد که بسبب غم و اندوه عظیم در دل کسی پدید آید، قلق و اضطرابی که از غم در دل پدید آید.
|| بمعنی تو او را، مخفف تواش، مرکب از لفظ تو به صیغه خطاب وشین.
|| تیشه ای بزرگ بود ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 207 ) تیشه ای بزرگی که بدان درخت شکافند، تیشه ای بزرگ که درخت بدان بشکافند و پاره کنند، بیشتر درودگران دارند، تیشه، مخفف تیشه و تیشه درودگری را نیز گفته اند، اوستائی تشه، تبر.
تش [ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان رشت که در 11 هزارگزی شمال رشت و 4 هزارگزی شمال خاور پیر بازار واقع است و 534 تن سکنه دارد آب آن از تش رود سفید رود و محصول آنجا ابریشم و برنج است، راه مالرو دارد ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ). [ ت ِ ] ( اِخ ) تش رودی است که از پیرنه سرچشمه میگیرد، و سه ره را مشروب میسازد و وارد دریای مدیترانه میشود و 82 هزار گز درازا دارد.
تش در اشعار فارسی
از آن پس نبد زندگانیش خوش
ز تیمار زد بر دل خویش تش(فردوسی)
ز رستم دل نامور گشت خوش
نزد نیز بر دل ز تیمار تش(فردوسی)
موسی اندر درخت هم تش دید
سبزتر می شد آن درخت از نار(مولوی)
از گراز و تش وانگشته و بهمان و فلان
تا تبرزین و دبوسی و رکاب و کمری(کسایی)
با دوات و قلم و شعر چکار است ترا
خیز و بردار تش و دستره و بیل و پشنگ(ابوحنیفه اسکافی)
ای سوزنی به سوزن توحید حرب کن
کان سوزنی که از تو تبرها کنند و تش(سوزنی)
خرم چگونه باشد خصمت که چرخ دارد
از بهر حرق و خرقش پیوسته آتش و تش( شمس فخری )
رو به پیش دیگ لیس ای کاسه لیس
تش خداوند و ولی نعمت نویس(مولوی)
چشم حس افسرد بر نقش ممر
تش ممر می بینی و او مستقر(مولوی)
بیخودی نامه بخود تش خوانده ای
اختیار از خود نشد تش رانده ای(مولوی)
اگر در عدم رفته باشد فقیری
امید تش از نیمه راه خوانده(خسرو)
روزها شد که بنده می آید
بر در و، ره نمی دهد چاوش
ایمن از عدل تو زمانه چنان
که نیابد ضرر ز آتش تش(جامی)
مطالب پیشنهادی
تش یعنی چه ?