حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه طویله را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( طویله یعنی چه ? ).

عکس طویله
عکس طویله

معنی طویله

مترادف و معادل واژه طویله:

  • آخور
  • آغل
  • اسطبل
  • باره بند
  • پاگاه
  • ستورخانه
  • ستورگاه
  • رسن
  • رشته
  • سمط
  • زن دراز بالا
  • رسنی که پای چارپایان را بدان بندند
  • قطار
معنی طویله
معنی طویله
نقش: اسم
اشتباه تایپی: x,dgi
آوا: /tavile/
طویله به عربی:اسطبل
حضیرة
طویله به انگلیسی:barn
stable
corral
stabling
shed
طویله در حل جدول:اسطبل
معنی طویله
معنی طویله در لغتنامه معین ?

(طَ لِ ) [ ع طویلة ] ۱ – (ص) مؤنث طویل، زن دراز بالا ۲ – (اِ) ریسمانی که با آن پای ستور را ببندند ۳ – در فارسی به معنی اصطبل.

معنی طویله در فرهنگ عمید ?

۱- جای نگهداری چهارپایان
۲- [قدیمی] ریسمانی که پای چهارپایان را به آن می بستند
۳- [قدیمی] رشتۀ گردن بند.

تلفظ طویله:

تلفظ طویله

معنی طویله در لغتنامه دهخدا

طویله [ طَ ل َ/ ل ِ ] ( از ع ص ) تأنیث طویل، زن درازبالا ( منتهی الارب ): قصیره ای از طویله: مختصری از مطول، خرمائی ازخرمابنی || ( اِ ) رشته، سمط.

و زمره ای را بر طویله اشقیا بسته || در استعمال فارسی بمعنی اصطبل، آخور، پایگاه و پایگه، پاگاه، مجازاً بمعنی مکان و عمارتی که در آن اسپان را نگاه دارند و آن عمارت اکثر جا طویل باشد که در آن چند اسب را مقام باشد، و کسانی که طویله را به یاء مجهول خوانند خطاست مگر آنکه این از تصرف فارسیان دانند چنانکه مدهوش و غوطه که هر دو لفظ به واو معروف است فارسیان به واو مجهول خوانند ( غیاث ) ( آنندراج ).

|| رسنی که پای چارپای بدان بندند ( منتخب اللغات ) رسنی که بدان پای ستوران بندند ( منتهی الارب ) رسن دراز که بر پای اسبان بندند ( دستور اللغة ) رسنی که پای چارپا به یک طرف آن بندند و سرش دهند تا بچرد ( منتخب اللغات ) رسن دراز که ستور را در علف بندند ( منتهی الارب ) || اصطبل سر طویله جایگاه چارپایان در خانه.
– میخ طویله: میخ بزرگ.

– هم طویله: همپایه.

طویله [ طَ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون در 64 هزارگزی خاور فهلیان و دامنه خاوری کوه طویله، معتدل و مالاریائی با 280 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و قالی بافی، راه آن مالرو است ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

طویله [ طَ ل َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان در 13 هزارگزی شمال باختری لک لک مرکزدهستان و 42 هزارگزی شمال خاوری شوسه جایزان به آغاجاری با 40 تن سکنه ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

واژه طویله در اشعار فارسی

دوات راغرضی بود و همچنین غرض است
در آن طویله گوهر که یافتی ز پدر(فرخی)

ز رنگ و بوی همه خیره گشته دیده عقل
ز بس طویله یاقوت و بیضه عنبر(عنصری)

بر یاسمین عصابه درّ مرصع است
بر ارغوان طویله یاقوت معدنی(منوچهری)

مدار امید ز دهر دورنگ یکرنگی
که در طویله او با شبه ست مروارید(سنائی)

مرگ آخر آن طویله گوهر فروگسست
کز وی ستاره دید همی آسمان تر(سنائی)

ز صد طویله درّ یتیم یک شبه به
که ریزد از سر کلک تو بر صحیفه سیم(سوزنی)

از آل برهان ابیات من بقیمت عدل
اگرنه بیش کم از رشته درر نبود
طویله کردم و در گردن ملیح افکند
ملیح را به از این جنس زیب و فر نبود(سوزنی)

شده کیسه داردلها لبش از طویله دُر
زده کاروان جانها مهش از میان عقرب(اثیر اخسیکتی)

طویله سخنش سی ویک جواهر داشت
نهادمش ببهای هزارویک اسما(خاقانی)

ز درّ مدح تو صدرا طویله ها دارم
که عشر قیمت آن نیست در یسار کرم(رضی الدین نیشابوری)

کرده تو صحیفه خیر است
گفته تو طویله درر است(ظهیر)

مطالب پیشنهادی

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 223

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir