حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « بیننده » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (بیننده یعنی چه ?).
معنی بیننده
مترادف و معادل واژه بیننده:
- تماشاگر
- تماشاچی
- ناظر
- نظاره گر
- بینا
- مبصر
نقش: | اسم |
آوا: | /binande/ |
اشتباه تایپی: | fdkkni |
متضاد بیننده: | شنونده، مستمع |
بیننده در حل جدول: | بینا |
بیننده به عربی: | متفرج , مشاهد |
بیننده به انگلیسی: | beholder viewer seer spectator the eye |
۱- تماشاگر، تماشاچی
۲- [قدیمی] دارای توانایی دیدن، بینا
۳- (اسم ) [قدیمی] چشم: به بینندگان آفریننده را / نبینی، مرنجان دو بیننده را (فردوسی: ۱/۳ ).
( اسم . دیدن ) =
۱ – کسی که می بیند ناظر
۲ – صاحب وقوف دارای ادراک
۳ – چشم دیده
جمع : بینندگان.
معنی بیننده در لغتنامه دهخدا
بیننده [ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ، اِ ) نگرنده، نظرکننده، آنکه بیند، شخص بینا ( برهان ) بینا و ناظر ( ناظم الاطباء ) باصر، بینا ( یادداشت مؤلف ): مر دیدار نیکو را چهار خاصیت است، یکی آنکه روزخجسته کند بر بیننده و دیگر آنکه… ( نوروزنامه ).
|| چشم را گویند که بعربی عین خوانند ( از برهان ) چشم و دیده ( شرفنامه منیری ) چشم ( ناظم الاطباء ) ( رشیدی ) باصره، ج ، بینندگان.
|| ( اِخ ) از صفات خدای تعالی، بینا، واقف.
– بیننده مرد: مرد بصیر و بینا و صاحب وقوف.
– بیننده کردن: بصیر و بینا کردن.
|| مردم دیده ( شرفنامه منیری ) مردمک چشم || شخص صاحب وقوف و عاقبت اندیش ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ): باید بیننده تأمل کند احوال مردمان ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 69 ).
واژه بیننده در اشعار فارسی
نگین تا ببالا گرفتن قرار
شبان پیش بیننده بود آشکار(نظامی)
هرگز من از تو نظر با خویشتن نکنم
بیننده تن ندهد هرگز به بی بصری(سعدی)
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را(فردوسی)
مرا آرزو نیست از مهر اوی
که بیننده بردارم از چهر اوی(فردوسی)
گواه من است آفریننده ام
که بارید خون از دو بیننده ام(فردوسی)
بیننده ز خواب چون درآمد
صبح از افق فلک برآمد(نظامی)
چنین گفت بیننده تیزهوش
چو فریاد و زاری رسیدش بگوش(سعدی)
نخستین ستود آفریننده را
جهاندار بیدار و بیننده را(فردوسی)
یقین دیده مرد بیننده کرد(سعدی)
ببخشید یک بدره دینار زرد
بدان پرهنر پیر بیننده مرد(فردوسی)
مطالب پیشنهادی
بیننده یعنی چه ?