حتما برای شما هم پیش آمده است واژه تهمتن را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( تهمتن یعنی چه ? ).
معنی تهمتن
مترادف و معادل واژه تهمتن:
- دلاور
- دلیر
- شجاع
- قوی
- گرد
- نیرومن
- رستم
- لقب رستم پسر زال
- لقب بهمن بن گشتاسب
- نام فلک نهم است که از همه افلاک بزرگتر است و بر همه احاطه دارد
نقش: | صفت |
اشتباه تایپی: | jiljk |
آوا: | /tahamtan/ |
تهمتن به انگلیسی: | title of rostam colossal stout valiant herculean knight hercules mighty |
(تَ هَ تَ ) (ص مر)=
۱ – دارای تنی نیرومند
۲ – شجاع، لقب رستم
۱. تنومند، تناور، قوی جثه، نیرومند.
۲. دلیر، دراصل لقب رستم، پهلوان داستانی ایران است.
تهمتن در لغتنامه دهخدا
تهمتن [ ت َ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) مردم قوی جثه و شجاع و بی نظیر را نیز گویند چه معنی ترکیبی این لغت بی همتاتن است، یعنی تنی که عدیل و نظیر نداشته باشد ( برهان ).
از « تهم » + « تن» به معنی دارنده بدن قوی، قوی، نیرومند، شجاع، دلیر، بی همتا در بزرگی و حشمت و مردی و قامت، پهلوان، معنی ترکیبی آن بزرگ تن است ( آنندراج ) قوی جثه و شجاع و زورآور و دلاور و زبردست سهمگین و مهیب و بی نظیر و بی همتا.
|| به معنی سپهدار و لشکرکش و خداوند سپاه هم هست، خداوند سپاه گران، سپهدار و لشکرکش و خداوند سپاه || ( اِ ) بندگی و فرمانبرداری کردن را نیز گویند.
تهمتن [ ت َ هََ ت َ ] ( اِخ ) از القاب رستم زال است، یکی از القاب رستم است زیرا که او عظیم الجثه و شجاع و بی همتا بود، و نیز رستم را نامند و پیلتن هم گویندش.
یکی از القاب رستم است چون که عظیم جثه بود و در مردانگی و دلاوری بی مثل و همتا بود او را به این لقب ملقب ساختند ( فرهنگ جهانگیری ) لقب رستم زیرا که دلاور بی همتا بود، از القاب رستم. [ ت َ هََ ت َ ] ( اِخ ) از القاب بهمن است، لقب بهمن بن گشتاسب، نام بهمن.
تهمتن. [ ت َ هََ ت َ ] ( اِخ ) فلک نهم، نام فلک نهم است که از همه افلاک بزرگتر است و بر همه احاطه دارد. و به این مناسبت رستم را تهمتن لقب کرده اند و این لغت از لغات دساتیر است،. از برساخته های فرقه آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
واژه تهمتن در اشعار فارسی
تهمتن چو بشنیدگفتار دیو
برآورد چون شیر جنگی غریو(فردوسی)
شروان سراب وحشت ، من تشنه بیژن آسا
جز درگه تهمتن ، آبشخوری ندارم(خاقانی)
ترسان عروس ملک چو دخت فراسیاب
در ظل پهلوان تهمتن کمین گریخت(خاقانی)
تا که بود آفتاب تهمتن نیمروز
آنکه نخست از جهان حد خراسان گرفت
رایت فتح و ظفر بر سر خیل تو باد
آنکه به یک حمله پارس همچو خراسان گرفت(سلمان)
با من فلک به کین سیاوش و من ز عجز
اسب گلین به حرب تهمتن درآورم(خاقانی)
در میان مهد چشم من نخسبد طفل خواب
تا ببینم روی آن برجیس رای تهمتن(منوچهری)
همی رفت با او تهمتن بهم
بدان تا سپهبد نباشد دژم(فردوسی)
تهمتن بپوشید ببر بیان
نشست از بر اژدهای دمان(فردوسی)
تهمتن کارزاری کو به نیزه
کند سوراخ در گوش تهمتن(منوچهری)
هم وصف تو اندر لب ناهید مغنی
هم نام تو بر بازوی مریخ تهمتن(شرف شفروه)
عاجزش کرده نورسیده زنی
از تنی اوفتاده تهمتنی(نظامی)
کدامین تهمتن بدو پادشاست(نظامی)
یکی تن که درپیش صد تن بود
اگر خود تهمتن بود زن بود(امیرخسرو)
تلفظ تهمتن
مطالب پیشنهادی
تهمتن یعنی چه ?