حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « مضایقه » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (مضایقه یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی مضایقه
مترادف و معادل واژه مضایقه:
- خودداری
- دریغ
- فروگذاری
- تنگ گرفتن
- خودداری کردن
- دریغ ورزیدن
- سخت گرفتن
- کوتاهی
- سختگیری
- تنگی
اشتباه تایپی: | lqhdri |
آوا: | /mozAyeqe/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | lqhdri |
مضایقه به انگلیسی: | sparing (act of) sparing |
مضایقه به عربی: | احتیاطی جفلة |
(مُ یَ قَ یا یِ قِ ) [ ع مضایقة ] (مص م) بر کسی تنگ گرفتن، سخت گیری کردن.
بر کسی تنگ گرفتن و سخت گیری کردن.
معنی مضایقه در لغتنامه دهخدا
مضایقه [ م ُ ی َ / ی ِ ق َ / ق ِ ] ( از ع ، اِمص ) مضایقة، مضایقت، خودداری و سخت گیری در دادن چیزی یا کردن کاری. تنگ گرفتن و سخت گیری کردن، دریغ کردن، خویشتن داری، دریغ داشتن ( یادداشت مؤلف ) :
با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست
(حافظ)
صدجان فدای یار نصیحت نیوش کن
– مضایقه داشتن: مضایقه کردن در انجام دادن کاری، خودداری کردن از عملی، دریغ داشتن از کاری :
در کار ما مضایقه ای داشت ناخدا
کشتی به نوح ورخت به طوفان گذاشتیم(وحشی)
– مضایقه کردن: بقدر مقدور کار نکردن و اشکال و دشواری آوردن و مشکل کردن ( ناظم الاطباء ) خودداری کردن از انجام دادن کاری برای کسی و دریغ کردن از دادن چیزی به کسی :
وصل تو را به جان و دل ، می خرم و نمی دهی
بیش مکن مضایقه ، چون که رسید مشتری(خاقانی)
عمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه از برای او خطبه کند. خلیفه در آن قضیه مضایقه می کرد. ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 21 ).
به جان مضایقه با دوستان مکن سعدی
که دوستی نبود هرچه ناتمام کنند(سعدی)
رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود
به جان مضایقه با تیغ آبدار مکن(صائب)
– با مضایقه: بابخالت و گرفته گیری و عدم همراهی.
– بی مضایقه: بقدر مقدور و بقدر امکان و به اندازه ای که می تواند ( ناظم الاطباء ).
مضایق در لغتنامه دهخدا
مضایق [ م َ ی ِ ] ( ع اِ ) مضائق، ج ِ مضیق، مکانهای تنگ، تنگناها، تنگی ها در مکان و امور، کارهای سخت: به تعجیل سوی ناتل… رفتند بر آن جمله که به ناتل که آنجا مضایق است ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463 ).
شما به استراباد روید که در آن مضایق نتوانند آمد ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 560 ) الحق راه آن دراز و بی پایان یافتم، سراسر مخاوف و مضایق ( کلیله چ مینوی ص 48 ) چه هرکه بر قوت ذات و زور نفس اعتماد کند لاشک در مخاوف و مضایق افتد ( کلیله ایضاً ص 300 ) خلق از مضایق محنت و مفاسد ایام فترت خلاصی یافتند ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 315 ).
چون مار در مداخل و مضایق زمین روند ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 342 ) از مضایق شدت به فراخی نعمت رسیدند ( جهانگشای جوینی ) و رجوع به مضائق و مضیق و مضیقه شود.
مضایق [ م ُ ی ِ ]( ع ص ) سختگیر، تنگ گیرنده ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :… بر مقتضای فرمان سوی ایشان رفت و آنچه واجب بود از وظایف این خدمت بجای آورد واسترضاء جوانب … از مضایق و مسامح و منافق و مناصح … به اتمام رسانید ( مرزبان نامه چ بارانی ص 172 ).
مضیق در لغتنامه دهخدا
مضیق [ م َ ] ( ع اِ ) جای تنگ. ( غیاث ) مکان تنگ ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد )، جای تنگ، مکان تنگ ( ناظم الاطباء ): برگشت به هزیمت و بدو رسیدند در مضیقی که میگریخت بکشتندش ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244 ).
کار من بالانمی گیرد در این شیب بلا
در مضیق حادثاتم بسته ٔبند عنا(خاقانی)
در مضیق حرب کسی افتد که در فسحت رای و عرصه صلاح مجال تردد و مکنت تمکن نیابد ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 197 ) خلف در مضیق آن حصار بی قرار شد ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 244 ).
در طی آن منازل و مراحل به مضیقی رسیدند که جمهوری عام از لشکر غور به حراست آن ثغر موکل بودند ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 323 ) وآن مخاذیل را به تدریج از آن مضیق دور میکرد ( ترجمه تاریخ یمینی ).
|| کار سخت ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) کار سخت و دشوار ج ، مضایق ( ناظم الاطباء ): و کار سلطان در میان آن قوم در حالت وصول او نیک تنگ درآمده بود و در مضیقی عظیم افتاده بود ( جهانگشای جوینی ).
هست سنت ره جماعت چون رفیق
بی ره و بی پا درافتی در مضیق(مولوی)
مضیق [ م ُ ض َی ْ ی َ ] ( ع ص ) تنگ کرده و تنگ گرفته بر کسی ( ناظم الاطباء ). [ م َ ] ( ع اِ ) تنگه، بغاز، بوغاز ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مضیق [ م ُ ض َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) تنگ کننده ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مضایقه کردن
مترادف مضایقه کردن:
- خودداری کردن
- دریغ ورزیدن
- سخت گرفتن
- سخت گیری کردن
- فرو گزاری کردن
- فرو گزاردن
- فرو گذراری