حتما برای شما هم پیش آمده است واژه محاق را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( محاق یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی محاق
مترادف و معادل واژه محاق:
- حالت ماه درسه شب آخرماه
- پوشیده
- ناپدید
- تربیع
- سه شب آخر ماه قمری که در آن قمر بحالت پوشیده است
متضاد محاق: | بدر |
به محاق رفتن: | پنهان یا پوشیده شدن |
اشتباه تایپی: | lphr |
نقش: | اسم |
آوا: | /mohAqq/ |
محاق یا مهاق: | محاق |
محاق به انگلیسی: | wane new moon wane of the moon |
(مُ ) [ ع ] =
۱ – (اِمف) پوشیده شده، احاطه شده
۲ – سه شب آخر ماه قمری که در آن ماه از چشم ناظر زمینی دیده نمی شود.
سه شب آخر ماه قمری که ماه دیده نمی شود، آخر ماه قمری.
معنی محاق در لغتنامه دهخدا
محاق [ م َ / م ِ/ م ُ ] ( ع اِ ) آخر ماه یا سه شب اخیر از ماه یا آخرماه که قمر در آن پنهان باشد نه در بامداد آن به نظر آید و نه در شبانگاه آن .
سمی لانه طلع مع الشمس فمحقته، تاریک ماه، آخر ماه قمری، سه شب آخر ماه قمری. سه شب آخر ماه که در آن روشنی ماه باطل میشود.
به آخرشدگی ماه، باریک شدگی ماه، کاستن ماه و ابتدای آن از شب پانزدهم باشد و بمعنی سه روز آخر ماه که در آن ایام ماه ناپدید میشود.
روز آخر ماه که ماه پنهان شود، شب آخر ماه یا سه شب مانده به آخر و یا شبهای بیست و پنجم و بیست و ششم وبیست و هفتم ماه.
مشتق از محقه الحر: یعنی گرما او را بسوزانید اما تازیان سه شب آخر هر ماه را محاق مینامند زیرا در این شبها اندازه معتدبه از ماه پدید و مرئی نیست و مصطلح اهل هیئت آن است که قرص ماه که روبروی ما واقع است از نوری که از آفتاب کسب کرده تهی باشد خواه به سبب حائل واقع شدن زمین بین آفتاب و ماه باشد – چنانکه هنگام خسوف – و خواه زوال نور ماه به سبب مذکور نباشد.
در این صورت محاق عبارت است از کیفیت نور ماه هنگام کسوف و این قول مشهور است. اما ظاهر کلام تحفه آن است که محاق بر حالت ماه هنگام کسوف اطلاق نشود. چنانکه بیرجندی در شرح تذکره گفته است، ناپدید شدن ماه هنگام اجتماع سرار: و نیز محاق خوانند که روشنائی از وی سترده آید.
– در محاق افتادن: دچار محاق شدن، کاستی و باریکی و تاریکی گرفتن.
محاق [ م ُ حاق ق ] ( ع ص ) شتران که سال گذشته نزاده اند و نه شیر داده اند || خصومت کننده با کسی و دعوی حق خود کننده.
واژه محاق در اشعار فارسی
ای جهان راتازه کرده رسم و آیین پدر
ای برون آورده ماه مملکت را از محاق (منوچهری)
خیال آن بت خورشید روی نادیده
چو مه به آخر اندر محاق و نقصانم (مسعودسعد)
ایمن شود فلک ز محاق و خسوف ماه
گر ماه را بر تو فرستد به زینهار (معزی)
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است (عطار)
محاق ماه بشاید ز بهر عز هلال
شب سیاه بباید برای قدر سحر (سید حسن غزنوی)
ایا شهی که ز تأثیر عدل تو بر چرخ
بجرم مه ندهد اجتماع مهر محاق (خاقانی)
گفت چون بودی تو در زندان و چاه
گفت همچون درمحاق و کاست ماه (مولوی)
وا گشایم هفت سوراخ نفاق
در ضیاء ماه بی خسف و محاق (مولوی)
بدر را دیدی بر این خوش چار طاق
حسرتش راهم ببین وقت محاق (مولوی)
تلفظ محاق
محاقی در لغتنامه دهخدا
محاقی [ م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به محاق، در حالت کاستی و باریکی و تاریکی واقع شده ( ماه ):
کمان گروهه زرین شده محاقی ماه
ستاره یکسر غالوکهای سیم اندود (خسروانی)
مطالب پیشنهادی
محاق یعنی چه ?