حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « دیلماج » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( دیلماج یعنی چه ?).

معنی دیلماج
معنی دیلماج

معنی دیلماج

مترادف و معادل واژه دیلماج:

  • ترجمان
  • مترجم
  • برگرداننده
نقش: اسم
آوا: /dilmAj/
اشتباه تایپی: ndglh[
دیلماج به انگلیسی:translator
interpreter
دیلماج در حل جدول:مترجم
معنی دیلماج
معنی دیلماج در لغتنامه معین ?

(دِ ) [ تر ] (ص) مترجم.

معنی دیلماج در فرهنگ عمید ?

مترجم، ترجمان، کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.

تلفظ دیلماج

معنی دیلماج در لغتنامه دهخدا

دیلماج ( ترکی ص اِ ) ترجمان، مترجم، سخن گزار، تیلماجی ( یادداشت مؤلف )، کسی که از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند، ظاهراً ترکی است و اصل آن « دیلیم آج » بمعنی « زبانم را بازکن » بوده است. و رفته رفته تخفیف یافته و به این صورت بمعنی ترجمان مترجم بکار رفته است ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ). کلمه ترکی است اما صورتی که برای اصل آن ذکر شده است بر اساسی نیست ( یادداشت لغتنامه ).

مترجم، ترجمان، کسی که سخنی رااززبانی دیگربداند.
( صفت ) کسی که از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند مترجم ترجمان.

ترجمان یعنی چه ?

مترادف و معادل واژه ترجمان:

  • تعبیر
  • تفسیر
  • شرح
  • گزارش
  • نقل
  • گزارنده
  • مترجم
  • بیوگرافی
  • زندگی نامه
  • شرح حال
  • ترزبان
  • ترگمان

ترجمان به انگلیسی:

  • interpretation
  • translator
  • translation
  • fine
  • interpreter
  • dragoman

/tarjomAn/

ترجمان در لغتنامه دهخدا

ترجمان [ ت َ ج ُ / ت َ ج َ / ت ُ ج َ / ت ُ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) شخصی را گویند که لغتی را بزبان دیگر تقریر نماید، بیان کننده زبانی بزبانی، بفتح و ضم یکم و بضم و فتح سوم، پس دو در دو چهار بود و این محقق است از دیوان ادب، و پارسیان پچواک و ترزفان نیز گویندش.

تعریب ترزفان است، و در وی سه لغت است، بمعنی تاجُران است، کسی را گویند که لغتی را اززبانی بزبان دیگر ترجمه کند، و این لفظ عربی است و اصل آن در فارسی ترزبان بوده آنرا نیز معرب کرده اند ترزفان گفته اند ولی در پارسی باء و فا تبدیل می یابد.

کسی که داننده دو زبان باشد، که صاحب یک زبان را بصاحب دیگر زبان بفهماند، و این معرب ترزبان است و ضم جیم از آنست که زبان بضم اول است و بفتح نیز آمده و بعدِ معرب کردن این لفظ، مصدر و افعال و اسماء از آن اخذ کردند.

تیلماچی، دیلماچی و پچواک و تاجُران و ترزفان و دیلماج و تیلماچی ، یعنی آنکه زبانی را بزبان دیگر بیان کند. ج ، تراجم. درگمان فرانسه از این کلمه مأخوذ است.

از ترگمانا ی سریانی و آن هم از ترگومانو ی آکادی است و فعل آرامی ترگم است، از کلمه آرامی ترگوم ، ترگومین . تصور میرود ترجمان مأخوذ از آرامی یا ترگمان را بصورت ترژمان و ترزمان نقل کرده اند و بعد کاتبان بشباهت لفظی و معنوی کلمه ترزبان و ترزفان خوانده اند و فرهنگ نویسان هر دو صورت اخیر و مخفف و مبدل آن ترزفان را ضبط کرده اند.


|| فصیح و تیززبان و خوش تقریر، این کلمه را تازیان از ترزبان فارسی گرفته اند، مفسر، شارح، سخنگو، بیان کننده.

– ترجمان بودن: ترجمانی کردن، مترجم بودن، تقریر بیان دیگری کردن.

|| بمعنی تاوان نیز آمده است چنانکه در بهار عجم یافته شد || نیازی را گویند که از گناه و تقصیر گذرانند، درین ایام بمعنی نیاز و تحفه هرکه بعد از گناهی گذراند استعمال می شود، با لفظ کردن مستعمل است.

|| خبردهنده، مُنهی.

واژه ترجمان در اشعار فارسی

بترسید و پرسیداز این ترجمان
که ای مرد بیدار نیکی گمان (فردوسی)

طوطی من مرغ زیرک سار من
ترجمان فکرت و اسرار من (مولوی)

تیغ او ترجمان فیروزیست
نوک پیکان او زبان ظفر (فرخی)

تیغ تو ترجمان اجل گشت خصم را
خصمت سخن ز حلق نیوشد بترجمان (فرخی)

بپرسید از آن ترجمان پادشا
که ای مرد روشندل پارسا (فردوسی)

چنین گفت با رای زن ترجمان
که در سایه شاه دایم بمان (نظامی)

تو نیز آنچه گویی به رومی زبان
بداند نیوشنده بی ترجمان (نظامی)

ترجمان هرچه ما را در دل است
دستگیر هرکه پایش در گل است (مولوی)

چون طمع یک سو نهادم پایمردی گو مخیز
چون زبان اندرکشیدم ترجمانی گومباش (سعدی)

ترجمان دلست نطق و زبان
مرزبان تن است سود و زیان (سنائی)

اگر هارون ز موسی ترجمان بود
که حجت گفت بر فرعون و هامان ؟ (ناصرخسرو)

علی را ترجمان وحی پندار
هم آن معنی هم این معنی در او دان (ناصرخسرو)

بازیست پیش ، حکمت یونانم
زیرا که ترجمان طواسینم (ناصرخسرو)

وصف تو آنست کز زبان تو گفتم
من بمیان ترجمان راست بیانم (سوزنی)

اهل زبان را به زبان خرد
ازملکوت و ملکم ترجمان (خاقانی)

عمر ابد را شده، مدت او پیشکار
سرّ ازل را شده، خامه او ترجمان (خاقانی)

ترجمان یوسف غیب است آن مصری قلم
کآب نیل از تارک آن ترجمان افشانده اند (خاقانی)

زن بر قاضی برآمد بازنان
مر زنی را کرد آن زن ترجمان (مولوی)

غیر نطق و غیر ایما و سجل
صدهزاران ترجمان خیزد ز دل (مولوی)

معنی ترجمان در لغتنامه معین

(تَ جُ ) [ ع ] (ص) =

  • مترجم، گزارنده
  • بازگو کننده، بیان کننده

فرهنگ عمید:

کسی که دو زبان بداند و مطلبی را از زبانی به زبان دیگر بیان کند، مترجم.

مطالب پیشنهادی

دیلماج یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 343

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir