حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « منظبط » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( منظبط یعنی چه ?).
توجه : املای صحیح این واژه منضبط می باشد.
فهرست مطالب
معنی منضبط
مترادف و معادل واژه منضبط:
- با انضباط
- بانظم
- مرتب
- منظم
آوا: | /monzabet/ |
اشتباه تایپی: | lkqfx |
نقش: | صفت |
منضبط به انگلیسی: | discipline |
معنی منضبط در لغتنامه دهخدا
منضبط [ م ُ ض َ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی است از انضباط ( یادداشت مرحوم دهخدا ) دارای انضباط.
نعت فاعلی است از انضباط.
ضبط در لغتنامه دهخدا
ضبط [ ض َ ] ( ع مص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در لغت بمعنی قطع است. ودر اصطلاح رساندن سخن بگوش شنونده است کما هو حقه، یعنی بهمان نحو که سخن را از دیگری فراگرفته.
سپس درک سخن باشد بقسمی که در موقع رساندن بغیر معنی آن بر شنونده روشن و هویدا بود. سپس در حفظ و نگاهداری سخن چندان کوشش ورزد و در خاطر چندان آن سخن را بیاد آورد که هنگام شنواندن بغیر بتواند بدون هیچ تغییر و تبدیلی آن سخن را بنحوی که شنیده و فراگرفته ادا کند.کذا فی الجرجانی، یاد گرفتن، حفظ کردن :
کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست
فهم و ضبط نکته مشکل نجست (مولوی)
|| نگاه داشتن چیزی را بهوش ( منتهی الارب ). نگاه داشتن به حزم و هوش ( منتخب اللغات ).
|| در قبضه آوردن و اداره کردن سرزمینی آنچنان که اوضاع آن به سامان آید.
|| در حیطه تصرف و تسلط خود نگه داشتن: چون رسول دررسید جواب فرستاد که خراسان بشوریده است و من بضبط آن مشغول بودم ( تاریخ بیهقی ) || انجام دادن و به نظم آوردن: احمد و شکر بگریستند و بیرون آمدند و بضبط کارها مشغول شدند ( تاریخ بیهقی ص 357 ) اعیان و مقدمان نیک بکوشیدند تا کار ضبط شد. ( تاریخ بیهقی ص 342 ) || حفظ کردن و صیانت چیزی :
سلطان علاء دولت کز یُمن دولتش
در ضبط دین و دنیا عالیست کار تیغ (مسعودسعد)
|| فراهم آوردن ( دهار ).
|| ضُبطت الارض ( مجهولاً ): باران باریده شد زمین.
– در ضبط آوردن: به تصرف درآوردن و زیر فرمان آوردن: تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد.
ادامه معنی ضبط در لغتنامه دهخدا
– ضبط کردن: حفظ کردن، اداره کردن، نگاهداری: پادشاه چون مُلکی… بگیرد و آن را ضبط نتواند کرد… همه زبانها را در گفتن اینکه وی عاجز است مجال تمام داده باشد ( تاریخ بیهقی ) ما را چندین ولایت در پیش است، آن را به فرمان امیرالمؤمنین می باید گرفت و ضبط کرد.
– || تصرف کردن، در قبضه آوردن: و ما را با خود برد و آن نواحی ضبطکرد و بما سپرد و بازگشت بسبب نالانی و نزدیک آمدن اجل، به هرچه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و حیل و فریفتن غلامان و ضبط ولایات… بسیار کرده اند و هیچ باقی نخواهند گذاشت.
– || مقاومت و پایداری کردن : خوارزمشاه بانگ برزد و مددی فرستادن از قلب ، ضبط نتوانست کردن.
– || به نظم آوردن ونیک انجام دادن، اداره کردن : دیگر روز بدرگاه آمد کار ضبط کرد و مردی شهم و کافی بود.
– || حفظ کردن و در اختیار داشتن : هر مردی که تن خود را ضبط تواند کرد… وی را خردمند خویشتن دار گویند.
– || زیر فرمان آوردن : غلامان گردن آورتر از مرگ خوارزمشاه شمّتی یافته بودند شمایان را بدین رنجه کردم تا ایشان را ضبط کرده آید.
– || حفظ کردن و در اختیار گرفتن : و ما چون از ری حرکت کردیم تا تخت ملک پدر را ضبط کرده آید و بدامغان رسیدیم بوسهل زوزنی بما پیوست.
|| در ضبط آمدن: به تصرف درآمدن و زیر فرمان قرار گرفتن.
– ضبطگونه ؛ شبه تصرف : خراسان را ضبطگونه ای کرد.
– ضبط و ربط: از اتباع است.
– ضبطالقلم، ضبط قلم: نهادن حرکات کلمه ای را با قلم، یعنی زیر و زبر و پیش و جزم و مدّ در بالا یا زیر کلمه نهادن و یا با بیان تمام آنها را ادا کردن چنانکه گوئی طاهر به طاء مشالّه به الف کشیده و کسر هاء هوّز و سکون راء.
ضبط در لغتنامه فرهنگ معین
(ضَ ) [ ع ] =
۱ – (مص م) حفظ کردن، نگاه داشتن.
۲ – گرفتن، در تصرف آوردن
۳ – (اِمص) نگاه داری ، حفظ
معنی ضبط در فرهنگ عمید
۱. گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن.
۲. محکم کردن.
۳. نگه داری.
۴. بایگانی.
۵. تصرف کردن.
* ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند.
* ضبط کردن: (مصدر متعدی )
۱. تصرف کردن.
۲. بایگانی کردن.
۳. یادداشت کردن.
۴. [قدیمی] حفظ کردن در ذهن.
* ضبط وربط:
۱. انتظام، آراستگی، نظم وترتیب.
۲. یادداشت کردن.
مطالب پیشنهادی
- وساطت یعنی چه ?
- انبان یعنی چه ?
- تدخین یعنی چه ?
- اتخاذ یعنی چه ?
- شنیع یعنی چه ?
- هم خانواده لغو چیست ?
- انظباط یا انضباط ?
منظبط یعنی چه ?