حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه زنهار را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( زنهار یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی زنهار
مترادف و معادل واژه زنهار:
- پناه
- زینهار
- امان
- مهلت
- برحذر
آوا: | /zenhAr/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | ckihv |
زنهار به انگلیسی: | alarm refuge caution mercy beware take care |
(زِ ) نک زینهار
۱- هنگام تنبیه و تحذیر به کار می رود، بپرهیز، برحذر باش: زینهار از قرین بد زنهار / و قِنا رَّبنا عذابَ النّار (سعدی: ۱۰۰ )، زنهار، دروغ نگو
۲- (اسم ) [قدیمی] مهلت
۳- (اسم ) [قدیمی] عهد و پیمان
۴- (اسم ) [قدیمی] امان، پناه
* به زنهار داشتن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] کسی را امان دادن و در پناه خود گرفتن
* به زنهار کسی درآمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] به کسی پناه بردن و از او امان گرفتن
* زنهار خوردن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] عهد شکستن، پیمان شکستن: من دل به تو دادم که به زنهار بداری / زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار (فرخی: ۱۷۰ )
معنی زنهار در لغتنامه دهخدا
زنهار [ زِ ] ( اِ ) امان و مهلت باشد،پناه و امان و مهلت، امان، زینهار، امان.
– زنهارآمده، به زنهار آمده: امان یافته : ولیکن اگر دشمنی از تو زنهار خواهد اگرچه سخت دشمن بود و با تو بدکردار باشد او را زنهار ده و آن را غنیمت بزرگ شناس که گفته اند چه مرده و چه گریخته و چه به زنهار آمده.
|| ( صوت ) در شواهد زیر بمعنی الامان و پناه بر تو آمده است :
– در زنهار کسی بودن: در پناه و امان او قرار گرفتن.
– زنهار آمدن، به زنهار آمدن: به امان آمدن، تسلیم شدن، طلب پناهندگی کردن : به زنهار آمدند و به شعار سلطان مجاهرت کردند.
|| ( اِ ) کفالت و ضمانت || ملجاء و پناهگاه و ملاذ || حمایت و حفاظت و مدافعه و دستگیری || عهد و پیمان را نیز گویند.
– زنهار بجای آوردن: وفای عهد کردن. عهد و پیمان را بکار بستن : یزدگرد… مردی بزرگ و با سیاست… ملکی در روم بمرد به عهد او اندر و پسری طفل داشت او را وصیت کرد به یزدجرد که پادشاهی بر وی نگاه دارد… و چون پسرش بزرگ شد زنهار بجای آورد.
|| ( صوت ) البته، و برای تأکید نیز آید، در مقام تأکیدهم گفته میشود چنانکه زنهار شراب نخوری ؛ یعنی البته نخواهی خورد، برای تأکید نیز آمده، و بمعنی البته و تأکید در فعل و ترک فعل نیز آمده، حذر و تأکید، الحذر. خدا را، کلمه غیر موصول بمعنی خبر دار و دور باش و الحذر و آگاه باش و البته و حکماً و فی الواقع و براستی و درستی.
|| ( اِ ) امانت.
|| دیانت، عقیده و دین و مذهب || احتیاط. || ایذاء و تصدیع. || رنج و الم || استهزاء و مسخره و ریشخند || ترس و بیم، ترس و بیم و خوف و هراس، بیم و خوف || شکوه و شکایت، شکایت.
– زنهار بردن ؛ زینهار کردن. شکوه کردن. شکایت کردن.
|| ( صوت ) پرهیز و اجتناب، احتراز و پرهیز و اجتناب، پرهیز.
|| حسرت و افسوس، دریغ و دریغا و افسوس.
|| ( اِ ) شتاب و تعجیل، شتاب، شتاب و جلد || درنگی و تأخیر و مهلت و توقف || شک || هوش و آگاهی، دانش و آگاهی و اطلاع و بصیرت.
واژه زنهار در اشعار فارسی
درست است و اکنون به زنهار اوست
پرآزار جان و پر از درد پوست (فردوسی)
همه لشکر آید به زنهار ما
ازین پس نجویند پیکار ما (فردوسی)
پذیرفتش او را به زنهار خویش
که هرگز نیاردش آزار پیش (فردوسی)
همی کرد از آن بوم وبر خارسان
ازو خواست زنهار دو شارسان (فردوسی)
به زنهار شد لشکر ما همه
هراسان شد از بی شبانی رمه (فردوسی)
ز چنگ روزه به زنهار عید خواهم رفت
بر او نباکم و گویم مرا به روزه بخر (فرخی)
دگر یکسر از زین فروریختند
به زنهار از او خواهش انگیختند (اسدی)
به هر گوشه تاراج و پیکار خاست
خروشیدن و بانگ و زنهار خاست (اسدی)
ز هفتم زمین گرد پیکار خاست
ز دیو و پری بانگ زنهار خاست (اسدی)
هر آن کز غم جان وبیم گناه
به زنهار این خانه گیرد پناه
ز بدخواه ایمن شود وز ستم
چواز چنگ یوز، آهو اندر حرم (اسدی)
یکی در آنکه جگر گردد از در حمیت
یکی در آنکه زبان گردد از پی زنهار (ابوحنیفه)
زانکه دین را دام دارد، بیشتر پرهیز کن
زانکه سوی او چو آمد، صید را زنهار نیست (ناصرخسرو)
به زنهار خدایم من به یمگان
نکو بنگر گرفتارم مپندار (ناصرخسرو)
به زنهار یزدان درون جای یابی
اگر جای جویی تو در زینهاری (ناصرخسرو)
لیک من درطوق خدمت چون کبوتر بد دلم
پیش شهبازی چنان زنهار چون باشد مرا (خاقانی)
نگر چگونه نگهداریم ز نحس وبال
که در حریم جلالت همی به زنهارم (خاقانی)
از دست غم هجر به زنهار وصالش
صدبار فغان کردم و یکبار نپذرفت (خاقانی)
زینهار در لغتنامه دهخدا
زینهار ( اِ ) بمعنی زنهار است که پناه جستن و امان خواستن باشد، بمعنی زنهار است و بمعنی امان، پناه و امان… و مهلت، زنهار، پهلوی «زینهار»، سغدی «زینیه » ( پناه ، امان )، اندرس آن را مرکب از: «ازین هار» میداند، یعنی از این بپرهیز، مولر آنرا برابر اوستایی «زئنو-هاره » ( سلاح حامی ) میداند.
هوبشمان گوید که وجه اخیر بنظر من بهتر است… ( حاشیه برهان چ معین )، امان و مهلت، امان، مصونیت، ایمنی.
– به زینهار آمدن ؛ به پناه و امان آمدن. در کنف حمایت کسی قرار گرفتن.
– بی زینهار ؛ بی امان. بی عهد. که امان ندهد :
|| ( صوت ) در شواهد زیر بمعنی الامان ، پناه بر تو آمده است :
|| تعجیل وآگاهی، هرگز… و پرهیز، پهلوی «زینهار» برابر «ازین هار» یعنی از این بپرهیز…. صوت تحذیر، دور باش، برحذر باش، بمعنی البته و تأکید در فعل و ترک فعل نیز آمده. ( آنندراج ، ذیل زنهار )، الحذر، خدا را، هان، آگاه باش، دور باش.
|| ( اِ ) ترک کردن || ضمانت و پشتیبانی، کفالت و ضمانت || امانت، ودیعه، امانت: او نیز بگریست، گفت ای پدر این فرزند من بزینهار خدای بتو سپارم او را از دشمنان نگاه دارد.
|| عهد و پیمان، عهد، ذمه، عقد.
زنهار دادن در لغتنامه دهخدا
زنهار دادن [ زِ دَ ] ( مص مرکب ) امان دادن ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) اجاره ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ایمن گردانیدن :
چو زنهار دادم نسازمت جنگ
جهان نیست بر مرد هشیار تنگ (فردوسی)
ز اسب اندر آورد و زنهار داد
به انکار با خویشتن یار داد (فردوسی)
به زنهار دادن زبان داد شاه
کزان بد از ایشان نبیند گناه (فردوسی)
زنهاریدن در لغتنامه دهخدا
زنهاریدن [ زِ دَ ] ( مص جعلی ) زنهار و امان دادن، امان دادن و کسی را در پناه و حمایت خود درآوردن || اصلاح شدن || آشتی کردن و عهد و پیمان صلح بستن || پارسا و پاکدامن کردن || شتافتن و تعجیل کردن || شکایت کردن || بر جهد و کوشش ترغیب نمودن || علم و ادب آموزانیدن || ترسانیدن و تهدید کردن ( ناظم الاطباء ) رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 45 شود.
مطالب پیشنهادی
زنهار یعنی چه ?