حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « وجد » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( وجد یعنی چه ?).
معنی وجد
مترادف و معادل واژه وجد:
- انبساط
- ذوق
- شادمانی
- سرور
- مستی
- خوشی
- شعف
- شور
- شوق
- شیفتگی
- خرسندی
- فرح
آوا: | /vajd/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | ,[n |
ترکیبات پرکاربرد: | وجد و شعف وجد و سرور |
وجد در حل جدول کلمات: | شور خوشی شوق |
وجد به انگلیسی: | ecstasy elation exaltation exultation gaiety sprightliness euphoria exhilaration acstasy joy |
وجد به عربی: | نشوه |
(وَ ) [ ع ] (اِ) ذوق، شوق
۱- خوشی، خوشحالی، شادی
۲- (تصوف ) حالت خوشی گذرا در سالک که با خروش و دست افشانی همراه است
معنی وجد در لغت نامه دهخدا
وجد [ وَ ] ( ع مص ) جِدَة، وُجد، وجود، وِجدان، اِجدان، یافتن || ادراک و اصابه || جِدَه، مَوجِدَة، خشم گرفتن، غضب کردن || وِجد. وُجد. جدة. مستغنی شدن || شیفته شدن، دوست داشتن || اندوهگین شدن.
|| هست گردیدن || ( اِمص ) توانگری || شیفتگی و آشفتگی، یقال به وجد فی الحب و کذا فی الحزن || ذوق و شوق، شور، حالت || خوشحالی و فرح.
|| طاقت، توانایی و قدرت، هذا من وجدی: ای من قدرتی || ( اِ ) ایستادنگاه آب، ج وِجاد || ( اصطلاح صوفیه ) آنچه بر قلب بدون تصنع و تکلف وارد شود وجد نامیده میشود و گویند وجد برقهایی است که میدرخشد و سپس به زودی خاموش میگردد، حالت ذوق و شوق که صوفیان سماع پسند را میشود.
محمدبن محمود آملی گوید: وجد واردی است که از حق سبحانه وتعالی بر دل آید و باطن را از هیبت خود بگرداند به واسطه احداث وصفی همچون حزن یا فرح. جنید رحمةاﷲ علیه فرمود: وجد انقطاع اوصاف است در هنگامی که ذات به سرور موسوم شود: رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
وجودی ان اغیب من الوجود
بماینذر علی من الشهود جنید
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریقت پریده اند خاقانی
پس آنانکه در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند سعدی
گر مطرب حریفان این پارسی بخواند
در وجد و حالت آرد پیران پارسا را حافظ
و کمینه عقوبت او حرمان وجد و فقدان شهود است.
وجد [ وُ ] ( ع مص ) وَجد، وجدان، وجود، یافتن || مستغنی شدن || توانگر شدن || توانگری گزیدن || ( اِمص ) توانگری.
واژه وجد [ وِ ] ( ع مص ) بی نیاز شدن، مستغنی شدن || توانگر شدن، توانگری گزیدن || ( اِمص ) توانگری.
وجد [ وُ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ واجد، چنانکه در توشیح آمده واین غریب است.
وجد کردن در لغتنامه دهخدا
وجد کردن [ وَک َ دَ ] ( مص مرکب ) ( اصطلاح صوفیه ) حرکت کردن از روی مستی و شوق و این اصطلاح اهل سماع است، به شوق آمدن و آشفته گشتن:
درتنگنای خلوت غم میکند کلیم
وجدی که گردباد به صحرا نمیکند کلیم
مطالب پیشنهادی
وجد یعنی چه ?