حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « طینت » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( طینت یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی طینت
مترادف و معادل واژه طینت:
- طبیعت
- باطن
- جبلت
- خلقت
- ذات
- سرشت
- فطرت
- نهاد
- خلق
- منش
- خو
- عادت
- طین
- والا
- گل
آوا: | /tinat/ |
اشتباه تایپی: | xdkj |
نقش: | اسم |
nature inborn soul grain kidney mettle inborn disposition |
(نَ ) [ ع – طینة ] (اِ) =
۱ – سرشت، خمیره
۲ – خو، عادت
خلقت، سرشت، خوی، نهاد.
معنی طینت در لغتنامه دهخدا
طینت [ ن َ ] ( از ع ، اِ )طینة، سرشت، فطرت، جبلت، خلقت، طبع، طبیعت، خمیره، آب و گل، گل آدمی، غریزه، نهاد، عنبرسرشت از صفات اوست ( آنندراج ) :
مرکب عزمش بگذشت و اثر کرد و گذاشت
(خاقانی)
طینت هفت زمین زآن اثر آمیخته اند
عدل را در طینت آدم مخمر کرد حق
تا برآری خلق را از ظلم چون موی از خمیر (سوزنی)
همگنان گفته اند طینت آل سامان به آب کرم و لطف سرشت و عفو و اغتفار و اغماض ملوک ایشان… متعارف بوده است. سلطان از سرگرمی که در طینت پاک او مجبول بود اورا امان داد.
هر کسی بر طینت خود می تند. (مولوی)
آن روی نمایدش که در طینت اوست
آئینه کج جمال ننماید راست (سعدی)
– بدطینت: بدنهاد.
– خُبث ِ طینت: ناپاکی سرشت.
|| خوی، شیمة || اندکی از گِل || سفالیست بی آب || ( اصطلاح فلسفه ) هیولی، ماده، عنصر، یکی از نامهای علت مادیه است.اُسطقس، مایه || مقیاسی است از نقدینه طلا، بیرونی در کتاب الجماهر گوید: یک طینه طلا مساوی است با 16 ماشجه که هر ماشجه عبارتست از چهار دانگ طلا.
طینت [ ن َ ] ( ع اِ ) سرشت، طینة، رجوع به طینة شود.
طینة [ ن َ ] ( اِخ ) شهری است نزدیک دمیاط، شهر کوچکی است بین فرما و تنیس بخاک مصر..