حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « تقصیر » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( تقصیر یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی تقصیر
مترادف و معادل واژه تقصیر:
- سستی ورزیدن
- خطاتی عمدی
- اثم
- بزه
- جرم
- حرج
- ذنب
- خبط
- خطا
- خطیئه
- گناه
- معصیت
- وبال
- قصور
- کوتاهی
- عیب
- کوتاه کردن
- کوتاهی کردن
- قصور ورزیدن
- خطا کردن
- تقصیر در حج: یکی از اعمال حج است، حاجی باید موی سر و تن و ناخن خود را کوتاه کند
آوا: | /taqsir/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | jrwdv |
جمع : | تقصیرات |
تقصیر به عربی: | جریمة خطا ذنب مخالفة |
تقصیر به انگلیسی: | blame culpability fault guilt guiltiness offense wrong onus guitt shortcoming rap sin |
(تَ ) [ ع ] (مص م) =
۱ – کوتاه کردن
۲ – سستی ورزیدن، کم کاری کردن
۳ – گناه، جرم
۱- (حقوق ) کوتاهی کردن، در کاری کوتاهی، سستی، و خطا کردن
۲- (اسم ) گناه
۳- (فقه ) گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج می شود
۴- [قدیمی] کوتاه کردن
معنی تقصیر در لغتنامه دهخدا
تقصیر [ ت َ ] ( ع مص ) سست کردن، کوتاهی کردن و با لفظ کردن و افتادن و بستن و رفتن و آمدن مستعمل، سستی و کوتاهی کردن در کاری، قصورو کوتاهی، مقابل توفیر.
|| ( اصطلاح فقه ) در فقه آن باشد که کسی در اعمال حج کار خلاف کند مثل آنکه ناخن خود را در احرام بگیرد که باید کفاره بدهد و آن عمل را تقصیر گویند… پس تقصیر در کار و محرمات باشد که افعال محرمه را که نباید در حال احرام انجام دهد مرتکب شود و اطلاق آن بر کفاره از باب اطلاق سبب بر مسبب است.
|| بازایستادن در کاری، بازایستادن از کاری با توانایی کردن آن، فروگذار و مانید || بازماندن از چیزی، گذاشتن چیزی را بعلت نتوانستن : قصرعنه ؛ گذاشت آن را چونکه نتوانست || کوتاه کردن، کوتاه کردن و از آنست تقصیر در نماز وشعر، ضد تطویل، اختصار.
|| کم کردن از موی || آرمیدن و فرونشتستن درد و خشم || داغ کردن در بن گردن به داغ قصار و یقال : ابل مُقَصِّرَة || هیچکاره گردانیدن دهش را || کوفتن جامه، کوفتن و سپید کردن جامه || ( اِ ) داغی مر ستور را || سهو و غفلت و خطا و غلط و گناه و جرم و عیب: و اگر از کسی گناهی و تقصیری آمدی ، به زودی تأدیب نفرمودی از جهت حق خدمت.
واژه تقصیر در اشعار فارسی
نه در سخاوت او دیده هیچکس تقصیر
نه در مروت او دیده هیچکس نقصان (فرخی)
خدمتش توفیر اقبال است و زو بیرون مشو
هرکه از توفیربیرون شد به تقصیر اندر است (عنصری)
بخت بی تقصیر و محنت ، روز بی مکروه و غم
دهر بی تلبیس و تنبل ، چرخ بی نیرنگ و رنگ (منوچهری)
بما تقصیر خدمت نیست لازم
بدیم و، بد نبایست آوریدن (ناصرخسرو)
کس نخواند نامه من ، کس نگوید نام من
جاهل از تقصیر خویش و عالم از بیم شغب (ناصرخسرو)
دولتت را سعی بی تقصیر باد
نصرتت را تیغ بی زنگار باد (مسعودسعد)
حاش لله اگر امسال ز حج وامانم
نه قصور من و تقصیر تو حاشا شنوند (خاقانی)
یکی گفتا که در اقصای کشمیر
ز شیرینی نباشد هیچ تقصیر (نظامی)
خام کن پخته تدبیرها
عذرپذیرنده تقصیرها (نظامی)
چه برخیزد از دست تدبیر ما
همین نکته بس عذر تقصیرها (بوستان)
عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار (گلستان)
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدا آورد (گلستان)
سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را (سعدی)
برخیز تا بعهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته بخدمت قضا کنیم (سعدی)
تقصیر کردن در لغتنامه دهخدا
تقصیر کردن [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کوتاهی کردن و گناه و خطا کردن ( ناظم الاطباء ):
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم (رودکی)
من اندر خدمتش تقصیر کردم
درخت خدمت من گشت بی بر (فرخی)
نکرد رای تو تقصیر در مصالح ملک
سپهرهم نکند در هوای تو تقصیر (معزی)
فردات برم به خرفروشان
گویم خر کیست نادر و تیر
و آنگه ده به چوب ده به گردن
با تو که کند به چوب تقصیر (سوزنی)
هیچ تقصیر در معزایش
مکنید ار موافقان منید (خاقانی)
به تقصیری که از حد بیش کردم
خجالت را شفیع خویش کردم (نظامی)
مهین بانو به درگاه جهانگیر
نکرد از شرط خدمت هیچ تقصیر (نظامی)
نباشد پرده بیگانگی جز بال و پر صائب
مکن در سوختن تقصیر اگر بال و پری داری
(صائب)
درست ترین معنی همین بود که نوشتید